Hava

73 ... چنینگفت حوا تنهـا قطـع نمیشـود بلكـه محكمتـر و نزديكتـر خواهـد شـد! مثالی بزن تا روشنتر شوم! - شـبی در رويـا پـدری را ديـدم كـه در عالـم ملكـوت باعصبانیـت چكشـی را بـر میـزی میكوبیـد طوریكـه ازشـدت عصبانیـت موهـای نقرهفامـش در هـوا پخـش شـده بودنـد. درخـواب بهقلبـم آمدكـه او چكـش عدالـت را برمیـز میكوبـد تـا جلـوی يـک بیعدالتـی را بگیـرد. از خـواب بیـدار شـدم و حیـران از خـود پرسـیدم كـه چـرا ايـن پـدر بیچـاره بـه خـواب مـن آمـد، چـه میخواسـت بگويـد؟ میدانس ـتم ك ـه اعم ـال پس ـر در اي ـن عال ـم مواف ـق رضـای پ ـدر نیس ـت ول ـی عل ـت عصبانی ـت پ ـدر را در عال ـم ب ـالا نمیدانسـتم!دعايی خوان ـدم. زمـان كوتاهـی نگذشـته بـود كـه نیـت پنهانـی پسـر در ايـن عالـم چـون کتابـی بـرای همـگان بـاز شـد و دسـت پسـر رو شـد! ت ـازه فهمی ـدم ک ـه پ ـدر بیچ ـاره دل ـش بهح ـال پس ـر میس ـوخت، چ ـون قبـل از هـر كـس بـذر نیـت پسـر را ديـد وآنرا شـناخت وخوانـد و در آن ب ـذر، درخـت تنومن ـدی را دي ـد ک ـه پسـر نازنین ـش از میوههـای تلخـش میخ ـورد، او ك ـه ح ـال از اه ـل ملك ـوت ب ـود در ب ـذر درخ ـت را دي ـد، و بهعبــارت ديگرآخــر را در اول ديــد و خطــر را قبــل از وقــوع حادثــه احسـاس كـرد. بــرای همیــن بــود كــه بــا عصبانیــت چكــش عدالــت را بــر بــذر و نی ـت بیعدالت ـی پس ـرش در آن عال ـم م ـیزد تاش ـايد چك ـش عدال ـت بـذر ناپـاك را از بیـن ببـرد و چكـش ‹بیداربـاش!› را درگـوش پسـرش بن ـوازد! پــدر و مــادر در آن عالــم بــذر نیتهــای فرزندانشــان را در ايــن عالــم دي ـده و شناس ـايی میكنن ـد، ول ـی چ ـون ص ـدا و وس ـیله ندارن ـد ت ـا ب ـا فرزندانشـان ارتبـاط برقـرار کننـد در رويـای ديگـران ظاهـر میشـوند تـا رضايـت و يـا ناراحتـی خـود را از اعمال فرزندشـان نشـان دهنـد، در حالی كـه در زمـان زندگـی اعمـال فرزنـد را میديدنـد و يـا خبـرش بهگـوش آنه ـا میرس ـید، ول ـی از نیته ـای پنهان ـی فرزن ـد خ ـود بیخب ـر بودن ـد!

Made with