ناسخ التواریخ
یافته وفات قبل سال که نکته دومین . کند
تنها او و بود غائب امام سطۀ ٤
وا و باب ، احمد شیخ همانند ، کاظم د
ّ سی شیخیان باور به که چرا ندارد نظا ، بابیّت به اعتقاد نفی با . بود م
می تأکید اصولی شیعۀ عقائد و خود عقائد بودن یکی بر دارد العلماء
از علماء همۀ مشروعیّت باب دعوی پذیرش صورت در که داند
می العلماء
نظام که است واقعیّت این است چشمگیر بسیار
می باب کفشداری منصب ب شود!
طل او خود و باشد دیگری کار فکر در باید او و رود
می میان از او جمله
مجلس بارۀ در گوناگون گزارشهای میان از . باشد
موروثی شاهی نظام و قاجار سیاسی سنّت حفظ سنّت سداری می
پا دوم نوع
دو این ابتدا در . و انگیزه از گویا ای
است رانده زبان به مطلبی پاسخ و پرسش این در بار دو جوان
ناصرالدّین که رسد میرزای
می بنظر ولیعهد
نشانه سخن دو هر بخصوص زمان آن در ولیعهد منافع به توجّه با امّا د
می بنظر ی نرس
عاد بنظر
سخن
را خود بابیّت مقام باب که شود
می مطرح آن از پس بلافاصله
ناصرالدّین گفتۀ اوّلین . باشد میرزا
می مجلس این در وی هدف
تو اگر که ام
نهاده پیمان من
می چنین جوان ولیعهد وقت این در که نویسد گوید: "
التّوا ناسخ . دهد ریخ می
می قرار
تأیید مورد
برنشانم را تو و آیم فرود مسند از من باشی علم باب ". 41
محتوای دارد واقع در امّا است ی
عاد مطلبی ظاهر در جمله این
اندیشۀ در که آگاهند مطلب این از بخوبی قاجار اد
استبد حکمرانان همۀ ً اصولا و او . سازد
می فاش را جوان ولیعهد فکری
که چرا شود سپرده دوازدهم امام یعنی علم مظهر به سلطنت تخت و تاج
حکومت که است آن مستلزم قائم ظهور شیعه و دن ریاست بلکه روحانی ریاست تنها نه باید که اوست
اس آشکار ترتیب بدین ت
. گیرد خویش عهدۀ ر
ب را جهان سیاسی و یوی
قا خودکامه حکّام که هیچ از و پنداشته خود مشروعیّت کامل نفی معادل را او دعوی و آینده به قائم ظهور تعویق سایۀ در تنها قاجار استبداد منافع حفظ . نداشتند وحشت و هراس قائم ظهور از بیش چیز و دور ای برای مذهبی سمبلهای از استفاده امکان زمان امام خادمان بعنوان خود مشروعیّت می پذیر آگاهی بیان ً صرفا ولیعهد گفتۀ . بود دور و آغاز عدالت دوران قائم ظهور با که است واقعیّت این از او ترس و مشروعی و استبداد آنت بسر آید. می نظام گفتۀ به اوّل بگذارید . است جالب بسیار جوان ولیعهد گفتۀ دومین ال کنیم: توجّه ولیعهد گفتۀ به آنگاه و علماء نظام ک هر ... گفت العلماء د بدینگونه ه بادید کرامتی و معجزه شود دار عوی ( هر و نماند سخن جای کس برای از کند ) پدیدار غا شاهنشاه گفت ! خواهی کرامت چه که کرد پرسش دلیرانه و سربرداشت باب هنگام این . گردد کافر نگرود بدو که زی نظام فرمود ولیعهد . کرد نتوان این گفت . کنی وجع آن دفع که خواهم همی دارد پای در صعب وجعی و کهل زمان العلماء شیخوخت ده کوچ ما با وقت همه تا کن جوان را او توانی اگر بازدارد ما رکاب ملازمت از را او پیری ضعف و دریافته د . نتوانم. نیز را این گفت 42 ن گفتۀ در ظام می فاش جالبی اسرار ولیعهد و العلماء ناسخ که آنچه البتّه . گردد به باب پاسخ بعنوان الصّفاء روضة و التّواریخ می قلمداد معجزه به مربوط پرسشهای به زودی به و است دروغ ً کاملا کنند آن که نیست شک امّا . پرداخت خواهم نظام تقاض باب دعوی راستی گواه بعنوان العلماء آن و کرده معجزه ای معجزه درخواسته پا بیماری از شاه محمّد شفای را نظام که است این بیانگر سخن این خود . است قاجار استبداد به خود سرسپردگی اثبات در العلماء ، پادشاه شفای را معجزه نز آیندۀ در او مرگ خبر رسیدن منتظر همگان که بیمار د می مقرّر بودند یک ا غافل . دارد دع درستی آنکه ز به باب وی مشروعی کامل نفی معنای جالب امّا . است بوده قاجار سلطنت ت بی که است این مطلب این از تر کلام بمیان ولیعهد درنگ ه پرید ت خواهان و غ می معجزه ییر می باب از وی . شود نظام ساختن جوان به شاه شفای بجای که خواهد . کند اقدام العلماء سخنی چنین شاه محمّد شفای را تخت و تاج به خود دسترسی مانع بزرگترین که است ولیعهد خود ذهنیّت نشانۀ تنها و تنها می بی نتیجه در و دانسته می درخواست را دیگری معجزۀ باب از درنگ معجزه کند ک ای ه ستیزی وی حکمرانی و سلطنت با . باشد نداشته . است مطرح هم دیگر پرسش یک اینجا در بدرس هنوز ما که است این حقیقت تی سبب از مجلس این تشکیل . نداریم اطّلاع انجام گفتگوئی چنین تا داد دستور شاه بود کرده پیشرفت ایران در باب آوازۀ چون که است این پرسش این به معمول پاسخ کذب و شود دعوی قانع پاسخ این امّا . شود آشکار او نمی نظر به کننده ک اگر و آید می چنین مجلس این از منظور ه ، بود باید . شوند باخبر باب دعوی کذب از مردم همۀ تا باشد سرّی و خصوصی نه و عمومی مجلسی مجلس این که رود می احتمال بیماری شدّت بخاطر شاه محمّد که نقرس می مرگ به نزدیک را خود که شده آن بر دید بود خود و نماید ملاقات را باب که مستقیم باب که بود چیزی ملاقات این البتّه . کند درخواست را پایش شفای ً ا در خطاب خویش نامه دهها میرزا و شاه به بود کرده درخواست آنرا آقاسی و داشت وحشت ملاقاتی چنین از آقاسی میرزا ولی . احتمالا قانع گونه این به را شاه می کند که که دهد اجازه علم و ولیعهد با باب نخست اء تبریز در اندیشه استواری و درستی برای دلیلی کوچکترین اگر و کند ملاقات جار باب خویش سنتی اوهام اساس بر
22
Made with FlippingBook