ناسخ التواریخ
بی خطوط این خوانندۀ ّ حق در مردم که شود مانع که است متمرکز هدف این بر دولت فکر تمامی طرفی از . کند کامل نظر اتّفاق با و جمعی دسته و همگی سربازان که دهد می اجازه باب کشتن در دولت همان آنگاه و نمایند غیبت تصوّر باب تصمیم تصمیم واقع در یعنی نکشند را باب که بگیرند معجزه تصوّر مردم ذهن در که بگیرند . کنند ایجاد را باب توسط بزرگ ای می اجازه سپهر به که است داستانی تنها نامعقول داستان این شگرف و مرموز رویدادی ، حادثه این که کند وانمود چنین که دهد می چگونه مذکور ّ تضاد بر علاوه امّا . است نبوده سرباز اینهمه که کرد گمان توان می که توسّط ً مستقیما باب قتل دستور دانند که وحشتی و ترس آن با و است فرستاده تبریز به کار این انجام برای را خود برادر کبیر امیر و است شده صادر امیرکبیر باب به تیراندازی در که بگیرند تصمیم خودسرانه حال این با داشتند امیرکبیر خشونت و قاطعیّت و تندی از نظامیان پائین و بالا ، بگونه را راست و چپ و امیرکبیر مجازات از بودند مسیحی تعدادی و مسلمان بیشتر که سربازان این آیا . گیرند هدف " "گشاده ای نظر اتّفاق تنها نه آنها همگی و داشت وجود مورد این در کامل نظر اتّفاق بهادران فوج افراد تمامی میان در آیا ؟ نداشتند واهمه داشتند این همۀ آیا و ؟ نداد گزارش کبیر امیر به سربازان دیگر یا رهبر علیه و نکرد برملا را راز این هم آنان از هیچیک بلکه بگذریم مسیحی سربازان از ؟ بیآفرینند معجزه او برای که کنند کاری خواستند ً عمدا که داشتند مثبت نظر باب به چنان آن سربازان اینگون مسلمان سربازان آیا می فکر باب مورد در ه قتل به را باب دوم بار فوج همان سپهر بقول گذشته اینها همۀ از ؟ کردند می می بابیان از اگر امّا . رساند نمی اگر و کشتند را باب که شد چه حال ترسیدند نشانه درست دوم بار چرا بکشند را باب خواستند تصمی و سربازان همۀ میان مذاکرۀ در آیا ؟ گرفتند دسته م اگر فکرکند که نشد هم نفر یک ، نگیرند هدف را باب که آنها همۀ جمعی آن تفنگهای بگذریم که مسائل این از ؟ چرا بیهوده کار این نتیجه در و بکشیم را او و بگیریم نشان باید دوباره نکشتیم اول بار یکی پایین به یکی بالا به یکی گیری جهت این و بود بلند و دراز زمان یکدیگر کنار در سرباز اینهمه توسط چپ به یکی راست به از آشکار تصویری می بوجود تفنگها گیری هدف عدم نافرمانی چنین از هم سربازان و نگفت چیزی هیچکس آنکه حال آورد . نترسیدند هیچ آشکاری هاله در باب به تیراندازی جزئیّات به کاری ما بحث و دارد قرار ابهام از ای که است آشکار امّا . ندارد مرموز حادثۀ این واقعیّت بی برای جعلی بحثی همگی التّواریخ ناسخ بحث می شگرف حادثۀ این دادن جلوه اهمّیّت می خودش که چه هر با و باشد در هم گوید نمی بسنده سخنها این به واقعه این دادن جلوه ناچیز برای سپهر امّا . است تعارض دیگ مطلب و کند می اضافه ری در حال . کند می باب نادانی و زبونی بر دلیلی حادثه این سپهر نظر می کشف حادثه این در خدا دخالت ای بگونه و گردد سپهر سخن عین . شود است: این چو که زیرا بود شریعت قوّت از او گریختن این و درانداخت سربازان از تن یک بحجرۀ خویشتن و کرد فرار شده رها باب ن می گشاده خود سینۀ اگر گشت رها او و آمد او بند ریسمان بر گلوله برمی فریاد و داشت مردمان و سربازان گروه ای که آورد گلوله بدو هیچکس دیگر همانا ساخت رها بند و قید از مرا بلکه نیامد من بر یکی گلوله هزار از که ندیدید را کرامت آیا ای نمی رها میدا آن در هم و کرد می انجمن او گرد در مردان و زنان ن برمی غوغا و شدند می خدا داشتند باطل از ّ حق تا خواست کند. پدید 64 می معلوم سپهر گفتۀ خود از سخن این نادرستی امّا . است شده تکرار دیگر افراد بسیاری توسّط سپهر سست سخن این او . شود می نخست ش او به گرفتند تصمیم سربازان که گوید می که سربازان آنصورت در است چنین اگر . نکنند لیک معجزه دانستند ای اینکه . ببرند میان از را باب تیر یک با که بودند آماه بلافاصله آنها همۀ جهت این به و است نیافتاده اتّفاق خود می سپهر گوید که آ در موقع ن نمی شلیک او به دیگر سربازی هیچ خ که است این بخاطر کرد دو می و غیرمترقّبه نیز سربازان برای اتّفاق این داند عجیب شگفت و بود انگیز است ه می نشان سپهر سخن این با واقع در . خودش و است عمدی دروغی خودش داستانسرائی که دهد است. آگاه خود سخن سستی از م سپهر . کنیم توجّه حادثه این در خدا دخالت به که است سودمند اکنون امّا ی سوء مردم برای که خواست خدا گوید دین در تفاهم باب که کرد کاری و کرد دخالت نتیجه در و نشود اوّل از خدا این باید چرا امّا . نماید عمل خود منافع عکس به مورد این در رخ شگرفی حادثۀ چنین که بدهد اجازه ب بی آنرا صورتی به بخواهد آنگاه و دهد این دشواری . نماید اثر این که است این مطلب حادثه همواره حادثه شگفت ای ماند. خواهد باقی مرموز و انگیز اما به تیراندازی برای را او دوم بار برای زمانیکه باب که شد چه آنکه تا نکرد معجزه دعوی آوردند میدان وسیله بدین تماشاچیان و کن جلب بخود را سربازان د امر این آیا ؟ محصول بو او نادانی د می سپهر آنچنانکه جوان پیامبر این فرزانگی و اندیشه بزرگی از آنکه یا گوید گرفت سرچشمه باب خود را پرسش این به پاسخ ؟ گفته در اگرچه و نیست جنبل و جادو دستگاه دیانت دستگاه که بود آن بر باب که است این مطلب خلاصۀ . است کرده بیان هایش م پیامبران که است معتقد باب ی که ایمانی باب نظر نقطه از . نیست آنان راستی گواه معجزه امّا بیاورند معجزه خویشتن از توانند باشد معجزه حاصل ، ی هر فاقد که وحشتی و ترس حاصل عنی است آگاهی و شناخت گونه ، بل نیست پایدار تنها نه و ندارد سودی که دیان ، جنبل و جادو فرهنگ ایجاد با ت را مجموعه به از ای و خرافات دروغبافی نادانی و می مبدّل کن که بود این باب هدف . د این از آکنده که را ایران مردم فرهنگ تنها نه باب که است جهت همین به . دهد نجات کژاندیشی و دروغ اینهمه از بود خرافات می تعجّب اختیار
34
Made with FlippingBook