نقره داغ
مهرویه مغزی
نقره داغ
" اگر چنين نكنید گنج را نيابید و رنج برید. مار نفس را با نواى نى " در یک زمان دیگر هم آدم و حوا را نصیحت کرده و فرموده بودند: روح برقصانید، وآن را از گنج درون بيرون كشید، تا قبل از آنكه مرگ دهانتان را ببندد، و يا كاسه سراز خاك پر شود و يا ترس گلويتان فشار دهد، از هواى قفسه سينه معشوق، " نفس كشيده و زنده شوید. ولى از آنجا که گوش حوا از بى وفایی ها ى آدم كر شده بود، و گوش آدم هم جز صداى غرايزش صدائى نمى شنيد، آنها صوت سرالله را نشنيدند و انوار زمان را هم نديدند كه در فضاى سبز باغ تنشان به سرعت روی هم غلت خورده و مى رود، مى رود تا به آخرالزمان آنها رسد، انوار زمانى كه هيچ قدرتى نمى توانست جلوى حركت ورفتن آنها را گرفته و زمان را دوباره براى آدم و حوا بخرد. شنونده داستان، وسط حرف قصه گو پريد، و گفت: سخنانى را كه از قول سرالله گفتى، من بارها از زبان عارفان و شاعران شنيده ام. در جواب گفت: يادت نرود سرالله سرمشق بودند. أمثال رومى و حافظ شاگرد اول كلاس درس انسانيت و عشق بودند، و سرمشق را به زيبائى تمام نوشتند. بهمين خاطر در هر دوره از زمان، عارف حقيقى سر را با خضوع و خشوع تمام در مقابل حق و سر مشقش، سرالله، در زير پاهايش مى گذارد، و حرف دل سرالله را با كلمات زيبا ولى متفاوت بصورت شعر بيان مى كند. پرسيد: آيا قلب انسان مى تواند زمان را از رفتن باز دارد؟ در جواب گفت: قلب انسان، جبران مافات مى كند، ولى نمى تواند زمان را به عقب برگرداند. هر ضربه از ضربانهای قلب انسان، نواى شيپورانوار زمان است، نوائى كه در هر آن خبر از ورود عنايات الهى به قلب انسان و گذشت زمان مى دهد. اين شيپور نت هایش را تكرارى نمى زند تا انسان را از خواب غفلت بيدار كند.
123
Made with FlippingBook