نقره داغ
مهرویه مغزی
نقره داغ
سرالله سكوت كردند. قلبِ وجود مكث كرد تا ضربان بعدى را بزند و زد، و فرمودند: قلب حوا رحم عشق خداوند است. از قلب حوا عشق در اين عالم متولد مى شود. خداوند طلسم خود را در قلب حوا به وديعه گذاشت و كليدش را با خود نگه داشت، تا آدمى كه به مقام حوا پى نبرده باشد دستش به آن نرسد. ای حوا، تو جيوه پشت آئینه آدم هستى، اگر به مقام خود پى نبرى، چگونه مى توانى " فرزندانت را به مقامشان رسانده و ازآنها آئینه بسازى؟ حوا حواسش جاى ديگرى بود و جواب سرالله را نداد. ايشان براى آنكه او را متوجه خود كنند، خطاب به تمام حواها فرمودند: شما ندانسته طلسم خدا را هدف تيرهاى زهرآگين دشمنان نور كرديد، نوراز دلتان رفت، و از همه چيز خالى شديد.، و اين بار خطاب به حوا فرمودند: آدم قلب ترا شكست و خدا پيكر بى هوش ترادر مرز دو عالم روح و ماده يافت، بر حال تو گريست و تو را در آغوش محبتش گرفت و به زير درخت سدرة المنتهى برد، در تو زندگى تازه دميد، تو را زنده كرد و چشم و گوشت را باز کرد تا صدا ها را از راه دور بشنوى و از آنچه كه در غياب تو مى گذرد آگاه شوی، تا هدف تير سواركاران و قشون تاريكى نشوى. نديده ها را ببينى و نشنيده ها را بشنوى، نور كم نياورى تا بمقام خود رسى. فرشته اى را هم مامور كرد كه همراه و مواظب تو باشد تا تو در خطر نيفتى. حال كه خدا مى خواهد تو به داد آدم رسيده وعشق و محبت را نثار او كنى تا در نور زيبایى خود را ديده و قلبت التيام يابد، از خدا اطاعت نمى كنى. حوا باز هم جواب سرالله را نداد. ايشان به حرفشان ادامه دادند و فرمودند: دردى كه احساس مى كنى به خاطر مقاومت تو در مقابل اراده الهى است. حال قلب تو مانند سدى در مقابل " اقيانوس فضل الهى ايستاده و مقاومت مى كند، بهمين خاطر است كه درد مى كشى. فكر حوا جاى ديگرى بود، او در اين فكر بود كه چرا سرالله در نور و آتشى كه قلب ها را با آن روشن مى كنند نمى سوزند؟
142
Made with FlippingBook