نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

ميان عاشق و معشوق بر مى خيزد، آیینه مى شكند و عاشق، كه زيبائى معشوق و از ظهورات نور در آئينه است، به معشوق مى پيوندد و از اين وصال وصالى بالاتر نيست ، ولى... پرسيد: ولى چه؟ جواب آمد: ولى وصال دليل يكى شدن عاشق با معشوق نيست. پرسيد: چرا؟ جواب آمد: اشعه از خورشيد ساطع و در غروب به خورشيد باز مى گردد، ولى با خورشيد يكى نمى شود، اگر می شد شعاع خورشيد، خورشید می شد. عاشق اشعه ساطعه از معشوق حقيقى/شمس حقیقت است و به شمس باز مى گردد ولى با او يكى نمى شود، اگر می شد عاشق هم معشوق می شد. سئوال كننده توضيح بيشترى خواست تا روشن شود. جواب آمد: جهان ماده و آنچه در اوست براى جهان بالا آئينه است. جوهر زيبائى كه در اين جهان بوديعه گذاشته شده در حضور نور در آئینه ها ظاهر مى شود. زمانى كه آئینه مى شكند زيبائى به نور باز مى گردد، ولى پيوستن زيبائى به نور، دليل يكى شدن آنها با يكديگر نيست. بعبارت ديگر آنچه در نور و از نور ظاهر مى شود به نور باز مى گردد، ولى با نور يكى نمى شود. زيبائى هم به نور بازمى گردد ولى با نور يكى نمى شود، اگر می شد، زیبائی نور می شد. فرزند از مادر متولد مى شود ولى با مادر خود يكى نيست و يكى نمى شود. بعبارت ديگر فرزند، مادر خود نمى شود. باز مثالى خواست تا روشنتر شود. جواب آمد: شِكر در آب حل شده و شربت مى شود، هر چند شيرينى شربت از شكر، و زلالى و روانى آن از آب است، اما شربت نه آب است و نه شكر. بعبارت ديگر شكر با آنکه در آب حل مى شود، آب نمى شود، و آب هم با آنكه شكر را در خود حل مى كند، شكرنمى

59

Made with