نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

سئوال كننده كه هنوز آرزوى يكى شدن با خدا و خدا شدن را در سر مى پروراند پرسيد: اگر انسان اشعه ساطعه از شمس حقیقت است، چرا اشعه با خورشيد و انسان با خدا يكى نمى شود؟ اين بار جواب دهنده تصميم گرفت جوابهایش را خلاصه كرده و دوباره تكرار كند تا سئوال كننده متوجه جواب شود. و در جواب گفت: اشعه از خورشيد ساطع و متولد مى شود، به خورشيد باز مى گردد ولى با خورشيد يكى نمى شود. انسان از ظهورات نور خداوند در جهان ماده است، به نور باز مى گردد ولى از آنجا كه نور با ظهوراتش در اين عالم يكى نمى شود، انسان هم با خدا يكى نخواهد شد. پيام الهى پيش انسان امانت است. تا زمانى كه انسان آن را اجرا مى كند با او و پيش او باقى مى ماند، و اگر نافرمانى كند پيام الهى مانند كبوتر سفيدى از بام كهنه و پوسيده قلب بى ايمان پر كشيده و مى رود. همانطور كه عشق، شعاع را به خورشيد باز مى گرداند، خدا از انسان مى خواهد دوستش داشته باشد تا بعد از صعود از اين عالم به خدا باز گشته و سر گردان نشود. ولى باز مى گويم، بازگشت انسان به خدا دليل يكى شدن او با خدا نيست. باز پرسيد: چرا؟ جواب آمد: انسان پاره اى از وجود خدا نيست كه از خدا جدا شده باشد، تا زمانى كه به خدا باز مى گردد با خدا یکی شود. اين فرزند كه از مادر متولد مى شود دست، پا و يا سر مادر نيست كه از مادر جدا شده باشد، تا به مادر خود باز گشته و با او یکی شود! جوابت را گرفتی ؟ این بار از عاشق پرسید، پرسيد: از عاشق چه باقى مى ماند؟ جواب آمد: آتش عشق، سوخت أسفار روحانى عاشق می شود وعاشق را به معشوق مى رساند. زمانى كه آئینه، جسم عاشق، از هم باز باز شده و يا مى شكند، زيبائى درون آئينه به معشوق باز مى گردد، شيشه آئينه خاك مى شود و به خاك باز مى گردد، جيوه پشت شيشه، كه

66

Made with