Hava

9 ... چنینگفت حوا نـه حقیقـت کـه مجـاز گشـتهاند علتـی نـدارد جـز آنکـه «آدم» و «حـوا» عهـد شکسـته و پیمـآن گسسـتند! - اگر زيبايی و نور در اين عالم همديگر را میشناختند چه میشد؟ خـدا حلـول کردهبـود... چراکـه زيبايـی و نـور در تقـارن بـا هـم، آينـه عالــم ديگرنــد و ايــن يعنــی تحقــق وحــدت عالــم انســانی و درمــآن درد!خـدا ام ـا تقدي ـر ديگرگ ـون ب ـرای اي ـن جداي ـی مق ـدر سـاخت ت ـا مب ـادا عشـقی ک ـه ب ـه انسـان داشـت خدشـهای ببین ـد! از کدامین تقدير سخن میگويی؟ - ايـن جدايـی «مـن» و «تو»يـی دروجـود آورد تـا «مـا» شـود.. ايـزد ارامـش داد ايـن دو نیمـه گـم شـدهای انسـان را بـا افريـدن «وصـال» تـا بـا ايـن امـکان نـور بـا زيبايـی فرجامـی جـز يکـی شـدن نیابنـد. در نـور طلـب تابیـدن و رسـیدن اسـت و در زيبايـی طلـب ديـده شـدن و يافتـه شـدن تسـکین داد بـا ايـن مرحـم نیمههـای گمشـده را کـه اگـر نـور و زيبايـی يکـی بودنـد آت ـش طلب ـی نب ـود در جداي ـی ک ـه ب ـه وصـال سـیراب گـردد و زيباي ـی در ن ـور دي ـده ش ـود بیآنک ـه زيباي ـی در گرم ـای ن ـور بس ـوزد، ب ـرای همی ـن اسـت کـه خـدا خورشـید را در دل زمیـن بـه وديعـه نگذاشـت. اگرنـور و زيباي ـی يک ـی بودن ـد طل ـب نب ـود و احـدی در روی اي ـن خـاک فتنهانگی ـز باقـی نمیمانـد و شناسـايی معنـا نداشـت. پـس بـدآن کـه نـور بـرای تابیـدن و زيباي ـی ب ـرای رشـد ک ـردن امکان ـی میخواهـد ک ـه ف ـراق داد! *** قدرت زن! از قدرت زن بگو! - باقدرت اما تنها - چرا با قدرت ؟ از زن بـا قدرتتـر نیسـت چـون نـور ديـدگان پـرودگار در چشـم دارد.

Made with