نقره داغ
مهرویه مغزی
نقره داغ
را بدانند. پس اگر از من می شنوی، هر صبح و هر شام چند نیت خیر کن و آنها را با دعا در فضا پخش کن، زمانی که میقاتشان رسید، در این عالم ظاهر خواهند شد. قصه گو ساكت شد و نگاه عميقى به شنونده داستانش كرد و از او پرسيد: و از كجا معلوم كه نيت خير تو تا بحال انجام نشده باشد؟ !!! ............ بعد از سكوت كوتاهى، شنونده داستان از قصه گو خواست دنباله داستانش را بگويد. وقصه گو به داستانش ادامه داد و گفت: از طلب و عطش نوزاد براى شير، چشمه شير در ساعات معينى در سينه هاى مادر فوران می کند. همانطورهم از نياز انسان بخدا و دعا و مناجات بندگان خدا، رودخانه شير در ساعات معينى موج زده و كاسه شير خدا را پر مى كند، خدا شير را مى نوشد، از حال بندگانش آگاه مى شود و به داد آنها مى رسد. پرسيد: خدا نوزاد نيست كه شير بنوشد! قصه گو گفت: ما هنوز در بهشت اشارات هستيم. در بهشت اشارات زمانى كه رودخانه شير موج مى زند، كاسه شير خدا را پر مى كند، خدا شير را مى نوشد و دعاها را مى گيرد. شير پاك را براى نوزادان در سينه مادرانشان روان مى كند، اجل هاى معلق را فرارى مى دهد، مريض ها را شفا مى دهد، ظلم را از ظالم اخذ مى كند، شّر ظالم را از سر مظلوم كم مى كند، دست نوازش بر سر بى نوایى مى كشد و يا كسى را مامور مى كند كه اين كار را انجام دهد، دست افتاده اى را مى گيرد الا آخر..... باز شب مى شود و از نياز ودعا و مناجات هاى بندگان خدا رودخانه شير موجى مى زند، كاسه خالى شير خدا را پر مى كند و روز از نو و روزى از نو مى شود. بعبارت دیگر اين شيرى كه از سينه مادران فوران مى كند همان شيرى است، كه خدا در شب قبل نوشيده است، اين دوائى كه امروز مريضى را شفا داد، از همان شيرى گرفته شده است كه خدا در شب قبل نوشيده بود، اين دستى كه امروز دست افتاده اى را گرفت، دست شير پاك خورده اى بود كه دعائش براى خدمت بخلق خدا، مستجاب شده بود!
104
Made with FlippingBook