نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

قصه گو ساكت شد تا یک بار ديگر مزه شير مادر را در دهانش بچشد و چشيد، و در حالى كه از مزه شير مادر مستِ مست شده بود به حرفش ادامه داد و به شنونده داستان گفت: اگر از من می شنوی تو هم به گردش روزگار و نعمت هاى حق شك نكن، و بیاد داشته باش که ما هنوز در بهشت اشارات هستیم. در بهشت انوار، خبری از رودخانه و چشمه و گل نیست، هر چه هست از چشم ما پوشیده و پنهان است، و زبان هم از تعريفش قاصر است . شنونده داستان كه هنوز شّكش يقين نشده بود، گفت: تا بحال نفسی خدا را نديده است، كه دست نوازش بر سر بى نوائى كشد. قصه گوآه عميقى كشيد و گفت: هيچ چشمى نمى تواند خدا را ببيند، ولى اگر دیده دل رسد ' باز شود انسان کار خدا و دست خدا را در همه کارها خواهد دید. شاعر مى فرمايد: . منظور اين است كه آدمى به جائى خواهد رسيد كه جز ' آدمى به جایى كه بجز خدا نبيند كار خدا هيچ نبيند. سكوت سنگينى بين قصه گو و شنونده داستانش افتاد، هر كدام غرق درافكار خود بودند. قصه گو كارهاى خدا را در جهان ماده تماشا مى كرد، و شنونده داستانش به دنبال خود خدا در جهان ماده مى گشت. سر انجام قصه گو از سير و سياحت و قدم زدن در فضاهاى روحانى خسته شد و بازگشت تا داستانش را تمام كند و پى كار خود رود و گفت: برگرديم به بهشت اشارات. در كنار رودخانه شير، رودخانه عسل را می بینی که اشاره به شيرينى كلام و اعمال مؤمنين اديان در هر دوره و زمان است. يك قاشق كوچك عسل، نتيجه كار طاقت فرسا و شبانه روزى تعداد بى شمارى زنبور عسل است. در بهشت اشارات، رودخانه عسل اشاره به گرده هاى شیرین گل اعمال، گفتار و انفاق جان و مال تعداد بى شمارى از مومنين حقيقى و شهداى هرعصر است، شهدائى كه خود را فداى حقيقت پشت پرده كردند و در يك چشم بهم زدن، از بهشت اشارات به بهشت انوار رسيدند. صرافان وجود مؤمنين حقيقى هستند. كارآنها مانند زنبورعسل، مزه كردن و جمع كردن گرده هاى شيرين و خالص ارواح براى رودخانه عسل است. پس معناى محك زدن در عالم روح اين نيست كه روح را مانند طلا بخراشند تا درجه خالصى

105

Made with