نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

تو خبر نداشتى كهكشان از عشق به وجود آمده است، تو خبرنداشتى كه این شهاب هایِ نورانی كه شب ها در آسمان دیده می شوند، جرقه هائى هستند كه از قلب های شكسته در آسمان زده مى شوند، تو خبر نداشتى اين ستاره هاى بى شمار از دعاهاى قلوب شكسته در آسمان ظاهر شده اند....و تو خبر ندارى كه من چند صد بلكه چند صد هزار ستاره در اين كهكشان بى نظير دارم، ستاره " هائى كه تا ابد در آسمان و در بالاى سر تو خواهند درخشيد. حوا از سخن گفتن بازماند. از دردِ دل حوا نَفس در سينه اهل خاك و ملكوت هر دو بند آمد، و همه منتظر شدند حوا درد دلش را تمام كند تا از دردش كاسته شود. بعد از چند دقيقه حوا لب به سخن گشود، و به آدمى كه از پشت به عشق خنجر زده بود گفت: من مى توانستم كتابها راجع به خيانت تو بنويسم ولى ننوشتم، چون نمى خواستم تو را به خاطر خيانتت در عشق، شهره آفاق کنم ، من مى توانستم زندگى را براى تو عكسى از جهنم كنم، ولى نكردم چون نمى خواستم عزيزانت جهنم را از تو به ارث ببرند، من مى توانستم تو را نفرين كنم، و كتابهاى نفرين بنويسم تا خيانت تو را تلافى كنم، ولى ننوشتم و نبايد هم مى نوشتم، چون نبايد نفرين را حماسه كرده وآنرادراين عالم به يادگارمى گذاشتم. پس روزى تمام كتابهاى نوشته نشده را در آتش پاك كننده سوزاندم. از خاكسترآنها بوى نفرت و تعفن در عالم برخاست، و و قلب من پاك شد، قلب من از تو پاك شد. حال با آنكه قلبم هنوز مجروح است ولى پاك است، و با قلب پاك ولى مجروحم هزاران بيت در مدح معشوق حقيقى سروده ام و هزاران بار دور شمس حقيقت طواف كرده ام. پس خوشا به حال حوايى كه خيانت آدم، او را از عالم و آنچه در اوست منقطع كند، تا " بتواند خود را به محبوبِ حقيقى باز رساند حوا از سخن گفتن باز ايستاد، و اهل دنيا و ملكوت تصور كردند كه حوا از آنچه بر سرش وارد آمده است راضى و خوشحال است، و حال آماده است كه عشق و محبت خود را بدون قيد و شرط نثار آدم كند. آنها خبر نداشتند كه نه تنها درد دل حوا هنوز تمام نشده است، بلكه او مى خواهد وجدانش

154

Made with