نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

بعد ازآنكه عطرعباى سرالله در هوا پخش شد، كائنات تپهِ قرمز ياقوتى اميد را از دور زيارت كردند، سپس سر چشمه امُيد در قلب همگان بازشد وزندگى جريان يافت وهمه شُكر خدا را بجا آوردند. وخدا خطاب به حوا گفت: من نمى خواهم تو را از خود برانم، مى خواهم تو را نزديك خود نگه دارم، ولى چون غرور " جاى مرا در قلب تو تصاحب كرده است من در قلب تو جا و مكان ندارم، و بى خانمانم! خدا جا و مكانش را در قلب حوا از دست داده بود، و براى نرم كردن قلبِ سنگِ حوا شروع به درد دل كرد و گفت: من آتش غرايز را براى حفظ تخت روانت (تنت) و توليد مثل به تو دادم، ولى آتش غرايز تو را بلعيد و من آتش غرايز رابلعيدم، و تو را دوباره به دنيا آوردم و از نو آفریدم. تو آتش عشق شدى و من تو را مانند اشعه هاى خورشيد در قلوب بندگانم پخش كردم، تا قلب ها را گرم کرده و نورِ دیده و دلشان شوى، و تو غافل شدى و آتش غرور تو را بلعيد و حال قلب ها را از درون مى سوزانى، و چون غرور به شيطان تعلق دارد و صفتى از صفات شيطان است، من نمى توانم تورا بلعيده و فرو دهم، چون آنچه كه از من نيست به من باز بر نمى گردد تا آنرا دوباره از " سر نو خلق كنم. خدا نفس عميقى كشيد وادامه داد وگفت: زمانى شراب بودى ومن هر شب تو را مى نوشيدم، ولى حال غرورشرابِ خالق تو را مى نوشد. زمانى در رحم من بودى، تو را به دنيا آوردم. ولى حال در رحم غرور هستى، ودست من از " تو کوتاه است مگر آنكه تو خود، خود را از دام غرور رهائی دهى. خدا مكث كرد، كهكشانها وكائنات هم با او مكث كردند، آنها از آنچه می شنيدند غرق حيرت بودند. و خدا بحرفش ادامه داد و گفت : تویک تار موی سیاه در کاسه شیر من بودى، شیرم را

186

Made with