نقره داغ
مهرویه مغزی
نقره داغ
جواب آمد: انسان مانند گل است. عمرش كوتاه و زيبائيش در حد كمال است. روح انسان (عطر گل) در نور و حرارت شمس حقيقت منبسط و در هوا پخش مى شود. درخت زندگى انسان در حرارت عشقِ حق، ميوه شيرين وعسلى مى دهد. انسان فرزند خداوند است، در شب هاى تاريك در آغوش و شكم مادر خود (شمس حقیقت) فرو مى رود، و در يك روز نو از مادر متولد شده وطلوع مى كند. روح انسان در هنگام سحر از تمام اوقات ديگر به خدا
نزديكتر است. از انسان پرسيد.
جواب آمد: انسان اشعه ساطعه از شمس حقيقت است، انسان از حق ساطع می شود تا عالم را نورانى كند. نور خورشيد زيبائى ظاهر انسان را نمايان مى كند، و نورحق زيبائى باطن انسان را ظاهر مى كنند. داستان خلقت انسان معماست. براى آنکه معما ى خلقت انسان را حل كنيم، بايد صحنه حیات را چندين بار از زواياى مختلف ديده و حلاجى كنيم تا شايد از اشارات به حكمت حیات در اين عالم پى بريم. از معمای حیات سئوال کرد. جواب آمد: از مشّيت اولیه شمس حقيقت، شعاعى از شمس حقيقت ساطع و متولد شد، تصوير انسان كامل، كه زيبائى و نور خدا در حد كمال بود، در ذهن خداوند كشيده شد، ولى چون جا و مكان نداشت تصوير در فكر خدا باقى ماند. از طرفى هم چون خدا كار به عالم ماده نداشت، صاحب زمان را آفرید تا انوار زمان را بر آئینه قلب تصوير انسان كامل، كه هنوز در فكر و ذهن خدا بود، بتاباند و تاباند. از تابش انوار صاحب زمان بر قلب تصوير انسان در ذهن خدا، دروازه طلائى مابين عالم ملكوت و جهان ماده باز شد، و انسان كامل، كه تصوير واضحى از خدا و در ذهن خدا بود، در جهان ماده متولد شد. جوابگو ساكت شد، چشمانش را بست و سخت درفكر فرو رفت. بنظر مى آمد كه روحش پر كشيد ورفت تا به زيارت رود. سئوال كننده كه از حال جوابگو خبر نداشت، پرسيد: ترا
61
Made with FlippingBook