عبدالبهاء و داروینیسم

تعصب از واژه عربی "عصبه" یعنی گروه می آید و این بدان

یعنی عرصۀ یگانگی نوع انسان و صلح و آرامش و مهر فرا می

خواند.

معنی است که فرد صرفاً خود را با یک گروه ب خصوص همانند می نماید و در نتیجه همۀ دیگر انسان ها و گروه را ها کن ی می د. این هویت تک بعدی و انحصاری و تبعیضی است که فرد را به داوری های غرض آلود وا می دارد، انصاف را در او می کشد، و او را به رفتار و اخلاقی متناقض دربارۀ خودی ها و غیر خودی ها، داخلی و خارجی، آشنا و بیگانه و دوست و دشمن دلالت می کند. هر نوع ظلم و خش ونت فجیع به دیگران به این دلیل امکان پذیر می در رویکرد و فرهنگ یک حیوان یا در تخیل آکنده از تعصب به حد درنده ای خطرناک یا مرضی مهلک و ساری تبدیل شده اند و این احتراز از دیگران و دیو سازی از آنان مقدمۀ آزار عملی بر آنان می نگاهی به ویژگی های تعصب نشان می دهد که در رویکرد تعصب وار نخست آدمی خود را از دیگر گ روه های انسانی جدا می کند و هویت خود را در مقابل هویتی عمومی یا جهانی یا انسانی به شمار می آورد. انحصار و بیگانگی و خصومت با دیگر گروه ها ویژگی این رویکرد است. دوم آنکه رویکرد تعصب آمیز استقلال فرد را در هم می می شکند چرا که وی خود را در گروه خود حل کند و هویتش را به گروه انحصاری و محدود خویش تقلیل می دهد. به عبارت دیگر تعصب در نقطۀ مقابل آزادی، استقلال فکری، تحری حقیقت، خرد ورزی و انسانیت قرار می گیرد. در تعصب، آدمی خود را به باورها و احساسات گروه خود تسلیم می سازد و از اندیشیدن آزاد امتناع می شدن به گروه خود، ایمنی و دوستی را به بهای انسان کند و در حل زدایی از خویشتن می خرد. و سرانجام آخرین ویژگی اندیشۀ تعصب پرور آنست که نه تنها از مصاحبت و معاشرت و دوستی و همدلی و گفتگو با گر وه های بیگانه می پرهیزد بلکه ب سادگی آمادۀ انجام هرگونه ظلم و ب یرحمی و تبعیض و کشتار علیه می آنان گردد. چنانکه می بینیم رویکرد حضرت عبدالبهاء به مسئله داروینیسم با رویکر د های متداول ب سیار متفاوت است. ایشان کاری به ن ظریه داروین بعنوان نظریه ای علمی ندار ن د. درعین آنکه اصل تکامل را بطور کلی در عر صه زیست شناسی نیز تأیید می ن نمای د اما توجه آن حضرت به داروینیسم به تعابیر مم سوخ فلسفی و اجتماعی آ ن معطوف است. نقد حضرت عبدالبهاء از تنازع بقا نه نفی اصل تکامل بلکه بر عکس نفی ایستا گرائی در صحنه تاریخ و فرهنگ است. نقد ایشان از تنازع بقا نقد ظلم و ستم، فرهنگ ددمنش و استعمار و است. نقد آن حضرت نقدی است از خود بیگ انگ ی انسان. نقد تنازع بقا دعوتی است به آزادی، ترک تعصبات، و حرکت در جهت صلح عمومی و وحدت عالم انسانی. بیگانه و دشمن و غیر خودی تلق تعصب دیگران در ذهن فرد متعصب به عنوان یک انسان تلقی نمی د. نشو دیگران

شود که

گردد. خشونت

Made with FlippingBook Ebook Creator