عبدالبهاء و داروینیسم

روحانی انسان، ا اص تحقق غایت و معنا در هستی، و اثبات تکامل تاریخ و فرهنگ به شکل استمرار ظهورات الهی و تکامل پایان ن اپذیر ادیان و وحی الهی می پرداز ن د. بعنوان مثال اگرچه ظاهراً در کتاب مف ا وضات تنها در بخشهای 46 تا 05 در باره داروینیسم بحث می شو د اما حقیقت اینستکه س رتاسر کتاب مفاوضات بحثی در اثبات هویت روحانی انسان، تکامل ادیان و حقیقت روحانی همه هستی بعنوان مظاهر و نشانه های اسماء و صفات خداست. در عین حال قصد حضرت عبدالبهاء از نقد داروینیسم ف لسفی در واقع نقد ایشان از داروینیسم اجتما عی است یعنی آنکه از نظر آن حضرت نه تنازع بقا بلکه اصل یگانگی و محبت و صلح و وداد است که باید مبنای فرهنگ انسانی باشد و اینکه اکنون بخاطر خصلت روحانی انسان وقت آن آمده است که تاریخ به مرحله نوینی گام گذارد و با ترک همه نوع تعصب ، فرهنگ ددمنشی و ت ن ازع بقا را کنار گذارد و بطرف وحدت عالم انسانی و صلح عمومی و آشتی و دوسنی با هم گان حرکت نماید. چنانکه خواهیم دید در بحث از داروینیسم توجه اصلی حضرت عبدالبهاء به مفهوم اجتماعی تنازع بقا معطوف ست و می توان به جرأت گفت که سرتاسر خطابات ایشان در اروپا و امریکا در واقع نقد داروینیسم اجتماعی یعنی نقد فرهنگ ت نازع بقاست. پیش از آنکه به نقد حضرت عبدالبهاء از داروبنیسم اجتماعی بپردازیم باید که به این نکته ظریف توجه نمائیم که در بخشهای 46 تا 50 مفاوصات نیز بررسی ایشان از داروینیسم به نقد تعبیر فلسفی داروینیسم معطوف است. اصولاً باید به یاد داشت که همه آثار بهائی لت روح انسانی، وجود خدا ،وند

جمله آثار حضرت عبدالبهاء نشان می دهند که مباحث کتابهای آسمانی کاری به علوم طبیعی ندار ن د بلکه این مباحث اصولاً به مفاهیمی عرفانی و روحانی و اخلاقی معطوفند. در حقیقت کتاب مفاوضات رسالت یگانه ای در این مورد را بعهده می گیر د یعنی در سرتاسر مفاوضات ایشان نشان ن می ده د که معقولات در لباس محسوسات یعنی بصورت تشبیه و استعاره قابل توصیف است و در

از

نتیجه کتابهای آ سمانی اگر چه ظاهراً در باره آدم و حوا و طبفات آسمان و خلقت هستی در شش روز و انواع معجزات عجیب و غریب و غیره سخن می گوی ن د اما همه اینها تشبیه و استعاره ای برای حقائق روحانی هستند و کار دین بیان حقائق روحانی است نه شیمی دینی و ستاره شناسی دینی و باستان شناسی دینی و زیست شناسی دینی. ا ین مطلب آنقدر اهمیت دارد که حضرت عبدالبهاء این اصل را در ابتدای مفاوضات بعنوان کلید درک مباحث گوناگون بیان می دارند:

یک مسئ له ایست که خیلی مدار است از برای ادراک مسائل دیگر که ذک ر نموده و خواهیم کرد تا بجوهر مس ل پ ائ ی برید. و آن اینست که معلومات انسانی منقسم بدو قسم است. قسمی معلومات محسوسه است...اما قسم دیگر از معلومات انسانی معقولاتس ت یعنی حقائق معقوله است... چون خواهی که این حق ائق معقوله را بیان نمائی مجبور بر آنی که که در قالب محسوس افراغ نمائی و بیان کنی زیرا در خارج جز محسوس نیست. پس چون ب ی ان حقیقت روح و شئون و مراتب خواهی مجبور بر آنی که بصورت محسوسات بیان 11 نمائی... این تعبیر تمثیلی است و تشبیه و تأویل در عالم معانی." باره ا در کتاب مفاوضات حضرت عبدالبهاء بیان می دار ن د که خلقت آسمان و زمین در شش روز به خلقت کائنات مادی ربطی ندارد و اینکه عمر عالم بی نهایت است و اینکه کره زمین که بسیار قدیمی است بعدآً بوجود آمده است و اینکه ظهور جماد و نب ات و حیوان و انسان بتدریح و در عرض ملی ونها سال ص ورت گرفته است و اینکه شکل بدنی انسان هزاران تحول و دگر گونی داشته است. آشکار است که حضرت عبدالبهاء مانند سنت گرایان دینی نیست که تکامل زیست شناسی را بخاطر اسطوره آدم و حوا و خلقت آسمان و زمین در شش روز و تقلیل تاریخ به شش هزار سال مورد انکار قر ار ده ن د بلکه بر عکس همواره بر تکامل و دگر گونی و پ ویائی هستی چه ج سمانی و چه روحانی تأکید می نمای ن د. اما پذیرش اصل کلی تکامل به این معنا نیست که آد می صرفاً حیوانی است مانند دیگر ح یوانات یا آنکه آدمی فاقد روح انسانی است و هویت انسان هویتی صرفاً مادی است. ای نگونه مطالب دیگر بحثی تجربی و علمی نیست بلکه مطلبی قلسفی و غیر تجربی است که به دانش علمی و تجربی کاری ندارد. اما چون مادیون از نظریه ای علمی به توجبه ماده گرائی فلسفی خود پرداختند، حضرت عبدالبهاء در مفا وضات نشان می ده ن د که چنین نتیجه ای درست نیست و بر عکس از حقیقت روحانی هستی و انسان سخن می گوی د. ن

ند

اما بحث حضرت عبدالبهاء در مفاوضات در برخی موارد باشتباه بعنوان انتقاد از داروینیسم بعنوان تظریه ای علمی و تجربی تلقی شده است. علت این مطلب اینستکه یشان ا بحث در خود بارها تأکید می ک نن د که انسان را نمی توان صرفاً یک حیوان و م حصول تکامل جسمانی دانست چرا که ن وع انسان همیشه وجود داشته است و هر شکلی هم که داشته باز انسان بوده است. بعنوان مثال آن

بیان می دار ن د که "اگر چنانچه انسان وقتی در حی ز حیوان بوده است مکم لیت وجود مختل بود زیرا انسان عضو اعظم این و همینطور می گویند که "انسان از اصل و اساس، 12 عالم است و اگر عضو اعظم در این هیکل نباشد البته هیکل ناقص است." انسان بوده و نوعیتش از قدیم است. حال برهان الهی اقامه کنیم که وجود انسانی یعنی نوع انسان لازم الوجود اس ت بدون انسان کمالات ربوبیت جلوه ننماید...اگر انسان نباشد عالم وجود نتیجه ندارد چه که مقصد از وجود ظهور کمالات الهیه است لهذا نمی شود

حضرت

11 حضرت عب دالبهاء ، مفاوضات حضرت عبدالبهاء . قاهره: فرج الله ذکی الکردی، 1920 . بخش 16 ، ص. 61 - 63 . 12 همانجا، بخش 46 ، ص. 125 .

Made with FlippingBook Ebook Creator