عبدالبهاء و داروینیسم

یک حیوان نیست بلکه ظهور انسان با تعلق روح انسانی به این ترکیب زنده تحقق م ی پذیرد و در نتیجه نوع انسان از بدو ظهورش بخاطر روحش انسان ا ست و حتی اگر جسمش هم شبیه دیگر ح یوانات باشد اما بخاطر تعلق روح انسانی به او یک حیوان ن بلکه بوده ن وع ممتاز است. پس انسان بعنوان حقیقت قدسی و روحانی همیشه بوده است و انسان خاکی بعنوان غایت خلقت همیش ه بالقوه وجود داشته است ولی تحقق و ظهور این انسان خاکی پس از ظهور حیوانات و پس از سلسله ای از تکامل زی ست شناسی صورت می گردد که وقتی ای ن شکل تازه جسمانی قابل پذیرش روح انسانی می شود انسان خاکی هم بالفعل بوجود می آید اما انسانیت او نه بخاطر ویژگیهای جسمانی ا و بلکه بخاطر رو ح انسانی اوست که او را از دیگر ح یوانات متمایز می سازد. در توضیح این مطلب حضرت عبدالبهاء بیان می دار ن د که اگر چه نوع انسان خاکی و نیز همه انواع جمادی و نباتی و حیوانی از ابتدای تکون عالم در ماده واحده که سرآغاز همه کائنات است وجود داشته اند اما ظهور بالفعل انسان خاکی زمانی صورت می گیرد که ترکیب خاصی از عناصر بوجود می آید که جاذب روح انسانی می گردد و تحقق این ترکیب که محصول تکامل زیست شناسی است به این دلیل به وجود انسان منجر می شود که این نوع ویژه ترکیب وسیله ای برای تعلق روح انسانی می گردد. ا متیاز کیفی انسان نسبت به حیوان بخاطر این روح انسانی است و نه آن ترکیب مادی مثل اینکه زدودن غبار از آینه بخودی خود باعث درخشش شعاع از آینه نمی شود بلکه تقابل به خورشید و تعلق یافتن نور آفتاب در آینه است که ای ن درخشش را ممکن می سازد و اگر شب باشد و یا آفتابی وجود نداشته باشد هیچ آینه ای هر قدر هم که پاک باشد درخشان و تابان نمی گردد. این مطلبی است که فلاسفه مادی از آن غفلت کرده و انسانیت انسان را به صرف تکامل بدنی او تقلیل داده و بدین ترتیب انسان را به حد طبیعت و حیوان تنزل داده اند. برای درک این مفاهیم چند گف ته ایشان در مفاوضات نقل می شود: عالم بمنزله جسد است و انسان بمنزله روح. اگر انسان نبود و ظه ور کمالات روح نبود و انوار عقل د ر این عالم جلوه نمی نمود این عالم مانند جسد بیروح بود...این اعضاء و اجزاء و ترکیبی که در اعضای بشریست این جاذب و مغناطیس ر وح است لابد است که روح ظاهر شود. مثلاً آینه که صا فی شد لابد جذب شعاع آفتاب کند و روشن گردد و انعکاسات عظیمه در آن پدیدار شود. یعنی این 18 عناصر کونیه چون بنظم طبیعی در کمال اتقان جمع و ترکیب گردد مغناطیس روح شود و روح بجمیع کمالات در آن جلوه نماید. بدانکه اهل عالم بر دو قسمند یعنی دو فرقه اند. یک فرقه منکر روحند گویند که انسان هم نوعی از حیوانست...ترکیب عناصر در وجود انسان از ترکیب جمیع کائنات مکملتر است...نه اینست که انسان یک قوه و روح مخصوصی دارد که سائر حیوانات از او محرومند ...اینست که بعد ازبحث و دلائل عظیمه انسان را بسلاله حیوان رسانده اند ...اما الهیون گویند خیر چنین نیست هرچند انسان در قوا و حواس ظاهره مشترک با حیوانست ولی یک قوه خارق العاده در انسان موجود است که حیوان از آن محرومست... در انسان یک قوه کاشفه هست که بآن ممتاز از حیوانست و این است روح انسان...جمیع کائنات اسیر طبیعتند تمی توانند از مقتضای طبیعت 19 جدا شوند مگر انسان که مقاومت طبیعت کند. مکم لیتی که که الان در انسان و دون آن می بینی من حی ث الا جزاء و من حیث الا عضاء و من حی ث القوی منبعث است از عناصر مرک به و مقادیر و موازین عناصر و نحویت ام تزاج عنصری و تفاعل و مفاعیل و تأثیری که از کائنات سائره در انسانست. چون اینها 20 جمع شود این انسان پیدا گردد. اما مهمترین و مکررترین مباحث حضرت عبدالبهاء در باره دار وینیسم مستقیماً به نتایج تعبیر ف لسفی و اجتماعی داروینیسم مروط می این مطلب است که محور توجه ایشان به داروینسم است. براستی می توان گفت که همه نوشته ها و سخنرانیهای حضرت در واقع نفی داروینسم اجتماعی یعنی نقد فلسفه تنازع بقا است. اما نقد تنازع بقا در آثار حضرت عبدالبهاء در واقع اثبات فلسفه تکامل و پویائی انسان ا ست. انسان بخلاف پدیدارهای مادی که دارای طبیعتی بخصوص و ایستا می باشند ، دارای روح انسانی است و در نتیجه همواره از شرایط و موقعیتهای موجود خود فراتر می رود، می اندیشد و با افکار نوین شکل و محیط زندگی خود را دگرگون می سازد . آدمی بمدد روح و خرد موجودی است تاری ا خی و زم نمند که اسیر طبیعتی ایستا نبوده بلکه با روح خود به خلق ارزشها و فرهنگ و نهادهای اجتماعی مانند علم و هنر و فلسفه و زبان و مانند آن دست می ز ند و با روح خود هم خویشتن و هم ط بیعت را بازسازی و دگرگون می نماید. بخاطر جنبه فرهنگی و روحانی انسانست که آدمیا ن در ج اهای مختلف بگونه ای متفاوت زندگی می کنند و فرهنگهای متنوعی دارند درحالیکه هر گربه و اسبی در هر جای دنیا به یکسان زندگی می کند. به همین ترتیب هر نسل انسان با نسل دیگر زمین تا به آسمان فرق دارد در حالیکه گربه های امروز با گربه های نسلهای گذشته فرقی ندا رند. بنابراین تکامل از نوع زیست شناسی در مقایسه با تکامل فرهنگی و تاریخی انسا ن بسیار کند و ناچیز است. نقد داروینیسم ف لسفی و اجتماعی نقد قلسفه تنازع بقا

گردد و عبدالبهاء همانجا،

18

بخش 52 ، ص. 143 19 همانجا، بخش 47 ، صص 131 - 34 . 20 همانجا، بخش 46 ، ص. 126 .

Made with FlippingBook Ebook Creator