نقره داغ

مهرویه مغزی

نقره داغ

آرامش مى گيرد. پرسيد: خدا آرامش دهنده است. چگونه آرامش دهنده به آرامش دهنده احتياج دارد؟ قصه گو، که جوابگوى حرفش شده بود، در جواب گفت: اگر خورشيد مى توانست ساعاتی از روز را در سايه بخوابد تا آرامش گيرد حتما چنین مى كرد. خدا سايه و يا تصوير خود را خلق كرد تا هنگامى كه چشمش به سايه و تصويرش مى افتد آرامش گيرد. شنونده داستان كه سئوال امانش نمى داد، دنباله داستان را رها كرد و گفت: مثالى زن تا روشنترشوم. قصه گو در پاسخ گفت: اگر چهره و موهايت را طورى آرايش كنى كه زيبایى ات چندين برابر جلوه نمايد، آرزويت اين خواهد بود كه خود را در آئینه دیده و از زيبایى خود، كه در خود واز خود ظاهر كرده اى، لذت ببرى. ولى هر كجا كه مى گردى آئینه پيدا نمى كنى. اگر چند هزار نَفَر هم تعريف زيبایى تو را كنند، تا تو خود را در آئینه نبينى راضى و خوشحال نخواهى بود، و از اينكه آئینه پيدا نمى كنى سخت آزرده و غمگين خواهى شد. خدا از زيبايى خود آگاه است و مى خواهد زيبايى خود را نه تنها در يك آئینه بلكه در آئینه هاى بى شمار ديده و لذت برد. بهمين خاطر هم تصويرى از زيبایى و نور خود به نام انسان كشيد، انسان را خلق كرد، و پيامبرانش را هم فرستاد تا از اصل كپى درست كنند. پرسيد: زندگان چه كسانى هستند؟ در جواب گفت: زند گان نفوس پاك، منقطع و مقدسى هستند، كه از این عالم به ظاهر زنده و در باطن مرده، خود را ذره صفت ،چرخ زنان به كنار رودخانه آب حيات رسانده اند، از آب حيات نوشيده و مى نوشانند، در هر آن زنده مى شوند، درهر آن زندگى مى بخشند، و آب حيات را براى مردگان دور مى گردانند. پرسيد: زندگان، چگونه آب حيات را براى مردگان دور مى گردانند؟

101

Made with