ناسخ التواریخ
التّواریخ ناسخ
آی در باب جنبش نۀ
بهائی: آئین از ایرانی
تخیّل گیری
شکل
بوده بهائی و بابی آئین به نسبت گوناگون ای
گستردۀ شیوع ایران اخیر قرن دو ویژگیهای انگیزترین سوء تفاهم ه
شگفت از
از پیش تا که گفت بتوان شاید . است ٢٠ بوده استوار بهائی جامعۀ و آئین و ایرانی روشنفکران میان بلند دیواری گذشته سال آیندۀ از تابناکی طلیعۀ خود این و است بوده سقوط حال در اخیر سالهای در ضخیم دیوار این خوشبختانه . است ، ایران می ، مذهبی خشونت از فارغ ایرانی توسّط هم " فرهنگی "دیگر بعنوان بهائیان تعریف . باشد طرف از هم و مذهبی پیشوایان خودکامگان است. شده رهبری و تشویق سیاسی سرچشمه چشمگیرترین از یکی خیال های بهاء و باب آئین بارۀ در ایرانی پردازی که است تاریخ کتاب دو الله دهۀ در ١٨50 می تحریر رشتۀ به را قاجار تاریخ ن آور التوّاریخ ناسخ کتاب اوّلین . د است تق محمّد میرزا که سپ به معروف ی به را آن تأخّر التّواریخ ناسخ به نسبت اندکی که الصّفاء روضة میان این در . پردازند میان این در التّواریخ ناسخ سبب همین به و است گرفته التّورایخ ناسخ از او جنبش و باب بارۀ در را مطالب اکثر دارد . دارد بیشتری اهمّیّت د گونا مراحل به آغاز در مقاله این ر گ ایرانی تخیّل ون می بهائی آئین از پرداز آنگاه و م تاریخ شیوه در را کتاب دو آن نویسی آئ باره ی می قرار پژوهش مورد باب ن بخش آن در . دهم ، به اوّل شش بی از نمونه بی و اطّلاعی بارۀ در نویسنده دو سوادی می توجّه باب نهضت آنگاه . کنم عوید هر اباحه آئین را باب آئین که را کتاب دو می معرّفی گری . شکافت خواهم نمایند خیال توصیف به سپس ی کتاب دو بارۀ در تبریز در باب محاکمۀ پردازم می آنگاه و نظر کتاب دو مورد در را برخورد می بررسی قاجار دولت و بابیان میان مسلحانه . نمایم در پایان توصیف خصوص در را کتاب دو باب اعدام پژوهش خواهم . نمود 1. دگرگونی خیال مراحل و آئ از ایرانی پردازی بهائی و بابی ین بهائی و بابی آئین به ایرانیان رویکرد در که آنچه همواره باقی پایدار و استوار ب ب تعریف ماند " فرهنگی "دیگر بعنوان هائیان ایرا . است نداشته چندانی تحوّل بهائی آئین از ایرانی تخیّل جهت این از . است بوده ن امّا مفهوم این به فرهنگی دیگر می تلقّی پلید و بد فرهنگ در که چه هر که معناست قربانی که گروهی به شود دگر این و پرتاب است شده پردازی فرافکنی یم اس زشت و پلید چیز چه اینکه امّا . شود دگرگونیهای ایران فرهنگ در ت عمده تعریف جهت همین به و است داشته ای دگرگونیهای دستخوش نیز فرهنگی آینۀ در بهائی آئین و بهائیان خیالی ای عمده که شد خاطرنشان باید البتّه . است شده اخیر دهۀ چند در ایران فرهنگ یگانه مرحلۀ به قدم گ ای جنبه آن در که است ذارده چش م های در دیگرپردازی این از گیری تباه و زوال به رو بهائیان مورد می ی امّا . رود پیش دو این از بازشناسیم. یکدیگر از را گوناگون مرحلۀ دو باید اخیر دهۀ می مربوط نوزدهم قرن سر تا سر به اوّل مرحلۀ از پس و بابی آئین نخست دوران این در . شود ٢٠ بوجود بهائی آئین سال می می بهائی آئین به بابیان اکثریّت و آید می ادامه ایرانیان میان در بهائیان توصیف برای بابی واژۀ اگرچه گروند تمامی . یابد قرن ١٩ بع و بابیان دگرپردازی در . است بهائیان و بابیان کشتار و غارت و تبعیض از آکنده سه بهائیان ً دا نوع گفتار چیره . است بحث گفتاراوّل ی اینج در . است مذهبی مطرودند و ملعون بهائیان ا ، موعود قائم و است دین آخرین اسلام که چرا هزا از بیش است موجودی حکمران و شمشیر با آمدنش که ساله ر می تعریف ظالمان کشتار و ی دوم . شود گفتاری و اجتماعی بها آنکه یعنی است سیاسی بی که افرادی بعنوان ئیان بندوبا بی و دین ر هیچ به و کرده هرزگی زنانشان و بوده فاسد و بوده می تعریف نیستند پایبند اخلاقی اصل اباحه گفتار گفتار این دید خواهیم چنانکه . شوند اباحه و به بهائیان و است گری اباحه می متّهم گری سوّمین . شدند گفتار قاجار سلطنت مخالف که کسانی بعنوان بهائیان آنکه یعنی است سیاسی ً کاملا بحثی فتنه و انقلابی و تروریست نتیجه در و بوده قاجار استبداد رژیم برانداختن هدفشان و بوده می تعریف هستند گر شوند. در امّا دگرگون دستخوش ایرانی تخیّل این بیستم قرن در یعنی دوم مرحلۀ ی هعمد می ای باز دوم و اوّل بحث دو که ترتیب بدین . شود می ادامه هم بهائ یعنی یابد نیز و خداوند و اسلام مخالف هم باز یان قلمداد جنسی لاابالیگری و فحشاء و فساد و اباحه اهل می می واژگون ً کاملا سوّم گفتار امّا . گردند . شود مرحله این در بهائیان ، دیگر ان افراد بعنوان مخالف که قلابی و قاجاریه شاه نمی تعریف دارند سر در را شاهی نظام براندازی قصد و بوده سلطنت و نوزدهم قرن در که ویژگی این برعکس . شوند آورد قلم ن بدستور روض دیگر کتاب . ة نوش شاه اصرالّدین که است ناصری الصّفای آن نویسنده هدایت به مشهور قلیخان رضا باشد می کتاب دو هر . و شده ته سال تا را قاجار رویدادهای ١٨5٧ قلم به می تفص به کتاب دو هر . آورند باره در یل می بحث به گوناگون بخشهای در باب نهضت
هر
1
و پلیدی تنها نه حال شد
می سرکوب بیشتر ه
چ هر شدّت با مجتهدان و آخوندها ط
ّ توس و شد
می تلقّی زشتی و پلیدی بزرگترین
بخاطر که آخوندها
، درجه
١٨٠
واژگونی یک در بنابراین . شود
هم افتخار و فضیلت تبدیل می
بلکه شود به
قلمداد زشتی نمی
خود حال کردند کشتار و غارت جهت همین به را بهائی هزاران و ند
می القتل شمرد
واجب را بهائیان قاجار براندازی به اتّهام
شاهی سلطنت مخالف و بارز
م که شود
می بدان افتخارشان و یابند
سلطنتی و شاهی نظام با کم ستیز می
کم و قاجار شاهان با
دروغ و داستان باید بلکه نمود متّهم و قلمداد جرم این به بیستم قرن در توان
نمی را بهائیان دیگر که آشکارست
می باش ند!
پرداخت. آنها مورد در نوینی بتدریج بیستم قرن در ، و
گری
گفتار نیز و مذهبی گفتار یعنی اوّلیّه گفتار اباحه
دو اگرچه
١٩٣٠ ،
دهۀ آغاز با بویژه
سوّم گفتمان این . گردید بهائیان دگرپردازی محور سوّم ظهور نو از نوینی ً کاملا تصویر ناگاه به . بود استعماری سیاستهای تۀ اکنون . نداشت سابقه نوزدهم قرن در بهائی ّ ضد های بحث
گفت آن بجای و د ا ر
ش کمتر دو هر اهمّیّت امّا یافت
ادامه
ساخ و خائن بیگانۀ ا
تع ی خارجی جاسوس بعنوان بهائیان ریف
گفتار از هیچیک در و ً مطلقا که
ش پرداخته بهائیان تصویری د
بودن جاسوس را ی
دگر این محور و داده قرار تأکید مورد کمتر را اجتماعی پرداز
اخلاقی حتّی و مذهبی جنبۀ دگرپردازی -
و مخترعه
آئینی را بهائی آئین آخوندها همۀ و "
الصّفا روضة و التّواریخ ناسخ نوزدهم قرن در اگر . داند ء
می بهائیان موضوعه "
آئینی تنها نه بهائیان که معنی این به گیرد
می بخود نوینی معنای واژه این حال دیدند
می ساختگی آئینی یعنی
است. خارجی سیاستهای ساختۀ آئین ین
ا بلکه دارند ساختگی
دهۀ از بویژه و بیستم قرن در ایران آخوندهای آنکه علّت که بود این کردند مطرح خارجی ّ ضد و استعماری ّ ضد گفتمانی
بعنوان را بهائیان پردازی
نوزدهم قرن عکس به ، دگر
١٩٣٠
نخست . بسیاری
آم بوجود ایران در نوینی شرایط بود د ه
زمان این در
جانبۀ همه تأکید بخاطر آنکه دوم . گرفتند کناره آن از ً اکثرا نیز
میان در مشروطیّت طرفداران حتّی آنکه روحانیان
بسیاری حتّی و ایران روشنفکران به روشنفکران احترام اینکه سوّم
برخی برای
است بهائی
آرمان دمکراسی و برابری و آزادی آرمان اینکه بر ی
از روحانیان
هما تمدّن و تجدّد نند دش .
مفهوم
مثبت ای بگونه با
بهائی آئین ار
ب اوّل برای مردم تودۀ از ی کاهش ً شدیدا آخوندها
میانۀ هم رضاشاه دولت آنکه بالاخره و دیدند ناهماهنگ مذهبی
ارتجاع با را ترقّی و تجدّد و افت
١٩٣٠ خود قدرت و نفوذ طرفی از شیعه روحانیّت
دهۀ آغاز با جه
نتی در و نداشت جامعه در آنان قدرت و آخوندها با خوبی
بود. رشد به رو روشنفکران و مردم میان در بهائی آئین به جذب و توجّه دیگر طرف از و دید
می تنزّل حال در را
این در
دوا که شدند متوجّه آخوندها که است زمان م و ارتجاعی سیاستهای از را مردم و جوانان میان در نوظهور ناسیونالیزم از استفاده با بالعکس و گردانند منحرف جامعه ادارۀ در خود وسطائی قرون قلمد خارجی استعمار با مبارزه نمایندۀ را خود ایرانی روشنفکران ّ مترق نیروئی ترتیب بدین و نمایند اد شمار به مبارز و ی آی ک . ند موفق این لید یادداشتهای مثال بعنوان که است زمان این در . بود خارجی جاسوس بعنوان بهائیان نوین تعریف یّت جعلی کینیاز می پرداخته ایران در دالغورکی بهاء و باب آن طبق بر که شود همۀ و شده فریفته ایران در روس سفیر توسّط الله نوشته و روسها توسّط حقیقت در ایشان های و قاجار رژیم برانداختن نه بهائیان هدف و است شده نوشته روس سفیر بویژه استعمار پیروزی و ایران براندازی بلکه سلطنتی نظام روسیه می ایران بر بطور آنچنان نوین دگرپردازی این . باشد دسته کاشان نظیر افرادی جمله از شیعه روحانیّت تمامی توسّط جمعی ی طالقان ، خمینی ، ،ی بر وجر و دی دیگران تکرار و تلقین که گردید بهائی و بهائی آئین از ایران مردم خیالی تصویر بزودی روش اکنون امّا . گردید دگرگون ان نفکران مذهبی غیر حتّی دانسته پلید و منفور را بهائیان نیز مارکسیستها برعکس و ، ر آخوندها یعنی بهائیان دشمن بیشتر چه هر ا نیروئی و مثبت کردند. تصور مترقّی و مبارز 1 نتیج بهائی که همانگونه که شد آن سیاسی بازی این ۀ و سیاسی گروهی بعنوان ً اساسا ان استعماری شدند تصویر دهۀ در بویژه نیز روحانیّت ١٩6٠ و ١٩٧٠ بعنوان نیرویی و سیاسی استعماری ّ ضد تعریف گردیده اندیشه مثابۀ به و و آزادی خواهان و مترقّی ای آخرین البتّه و . شدند تصوّر کارگران و زنان حقوق و دمکراسی و برابری دهۀ در بویژه که بود این بهائیان نوین دگرپردازی این حلقۀ ١٩6٠ و ١٩٧٠ و پهلوی سلطنت هواداران بعنوان بهائیان عهده و شاهنشاهی نظام حامیان دولت کلیدی پستهای دار . گردیدند قلمداد شاه 2. ناسخ تاریخ و التّواریخ آن نویسی کتاب دو این کلی لغزشهای به باید نخست قاجار تاریخ زمینۀ در بشود ای اشاره صرف . نوآوری مورد در بحث از نظر مذهبی و التّواریخ ناسخ ، الصّفاء روضة نمی هرگز را بی تاریخی کتاب دو عنوان به توان علمی و طرف تصور هر . نمود تبا و نادانیها و ستمها توجیه و قاجار استبداد ستایش و مدح بمنظور و دربار دستور به کتاب دو ه قاجار پادشاهان کاریهای حواس که آنست نیازمند آنها قدرت
2
را تاریخ نویسندگان این
مرگ و شکنجه و کیفر از ،
بخاطر هم و مقام و ثروت به تمایل بخاطر هم . اند ترس
شده نوشته
هر دیگر طرف از و باشد گواه پادشاه نیکی و بزرگی بر سیاسی و اجتماعی رویدادهای همۀ
که کردند
می تصویر ای
بگونه
می اشاره نمونه چند به تنها اختصار رعایت برای . یابد جلوه پست و پلید . کنم
فرهنگی نوآوری و نواندیشی نوع ،
نمون اوّلین
سیاستهای در کبیر
امیر که آنجا از . باشد
می رکبیر
قت به مربوط نویسی تاریخ در نویسنده دو این روش ۀ امی ل
جوان شاه نتیجه در ، پادشاه
و دربار منافع با نه و بود سازگار علماء های
خواسته با نه مطلب این و بود قدم
پیش اصلاحی
را او قتل رمان
ف آنگاه و کرد کنار بر
وزیری
مقام از را او اوّل امیرکبیر دشمنان توطئۀ با همیاری در شاه ناصرالدّین نخست
بدین است نداشته دست کبیر
امیر قتل در که نمود
می تظاهر ره
هموا شاه ناصرالدّین که آنجا از امّا . د
نمو صادر کاشان در
وی طبیعی مرگ و امیرکبیر روزۀ
بیماری از یل ٤٠
تفص به آشکار پردازی
دروغ با شاه
خشنودی برای نویسنده دو هر جهت
. گویند 2
می سخن بیماری آن بخاطر
می مربوط هم نخست نمونۀ به دوم نمونۀ
که بود نوری خان آقا میرزا امیرکبیر ل
قت توطئۀ در بانفوذ افراد از یکی
. شود
و التّواریخ ناسخ نگارش دوران تمام در . شد منصوب وزیری
نخست به امیرکبیر قتل با و بود عظمی صدارت مسند خواهان
همچنین امیرکبیر ل
مورد در حقیقت کتمان . است نوری تق
خان آقا میرزا همین یران
ا حاکم وزیر
ا نخست ء
الصّف ة روض
بود وزیران
نخست ترین
بی از وزیر کفایت
نخست این اینکه با . است بوده هم نوری خان آقا میرزا به نسبت گوئی
بخاط ر تملّق
عصارۀ و سیاستمدار ترین
کاردان و وزیر
نخست ین
شریفتر و ایران تاریخ ۀ
نابغ زرگترین
ب بعنوان را وی نویسنده دو هر امّا وطن و تیزهوشی و درایت و حکمت
این خواندن گاهی چاپلوسی و گوئی
مد این شدّت . نمایند حهی
می تصویر و تعریف پرستی
می دشوار را کتاب دو . کند می تشکیل را کتاب دو این سر تا سر واقع در که نمونه آخرین
در اصل این اگرچه و است قاجار پادشاهان از گوئی
تملّق دهد
همان مشمول نیز قاجار شاهان همۀ ، زنده شاه خشنودی برای امّا دارد ویژه مصداق شاه ناصرالدّین یعنی
شاه مورد زنده
همۀ با آنرا و کنند
می یاد گیرند
می الهام خدا از شاهان اینکه از ً مکرّرا نویسنده و
د هر . گردند
می چاپلوسی و گوئی
گزافه
محمّد آقا جنایتهای . پردازند
می خونخواری و بیرحمی و جنایت نوع هر توجیه به و دهند
می پیوند آنان سیاستهای و کارها
آن مردم عام قتل و گرجستان و ارمنستان به ه و روس و ایران جنگهای از بحث در . یابند
یورشهای در هم و کرمان نظیر ایران داخل وحشیان ّ فر و فضیلت را بازماندگان از تن هزار دهها کشیدن ۀ ا می یزدی
در هم را قاجار خان
برده به و سامان
و شمارند
می سرفراز
و پیروز و ، ایران استقلال و تمامیّت حافظ ، ایران دهندۀ
نجات را قاجار پادشاهان ان
افغانس و ایران ً بعدا ت
به را ایران از نیمی حدود
که
ترکمان و گلستان قراردادهای ناگاه به که شود چای پار سی و
می چه که فهمد
نمی خواننده
شود. می منعقد
می واگذار دیگر کشورهای نک ند
ناسخ که دید باید حال
روضةالصفا و التّواریخ ء و واقعیّت تحریف سران هم و مذهبی علماء هم که است آن موضوع این سبب . است کتاب دو هر اصلی روش مورد این در عمدی دروغگوئی وسواس دشمنی شاه ناصرالدّین البتّه و ایران سیاسی می او نهضت و باب به نسبت آمیزی نویسندگان این نتیجه در و داشتند تملّق ّ خاص مورد این در گو می نهضت این به توهین و تحقیر را خود رسالت ه از هم خود علاوه به امّا . دیدند تعصّب مان و اندیش تاریک ی نه مورد این در جهت بدین و داشتند بهره مذهبی نابردباری و تنها بدلخواه و شوق با بلکه ترس روی از ناسخ توصیف از پیش . کردند همراهی مسجد و دربار خواستۀ با خویش گفته به که است مناسب باب نهضت از التّواریخ ای روضة از بی بر نویسنده آن در که الصّفاء نسبت غرض نداشتن و خویش طرفی می تأکید بابی آئین به توجّه کند چنانکه . کنیم می گفت چنان در حال عین در و است بابی آئین و باب به نسبت دشنام سر تا سر پاراگراف این بینیم اری نویس و انصاف از نده بی می سخن خود غرضی گوید! اجما صتف این یل شهور و اعوام واقعات ضمن در ً سابقا اینکه ل بی دعاوی باب در مجهول مصروع کذّاب باب معانی آن و بی آیات مجع موضوع قواعد ول سفیه وقیح پیروان خروج و علمای فتوای به او قتل و نیریز و زنجان و مازندران در او اساطیر در علما تصدیق و تبریز شهر در اسلام - سطور مکاتیب بی او ترتیب ارتداد و مریدان عزازیل اثبات و اقاویل اباطیل مخاذیل آن لعنهم بی مبسوط شرحی الله خذلهم و الله مست کتاب این در صداقت قلم به غرض آلایش مرقو طاب . افتاد م 3 تاریخ از خود که است معلوم . است توجّه قابل الصّفاء روضة نویسندۀ هدایت سخن خشونت در و شرمسارست خود نویسی می حال عین می چندان دو نویسنده گفتار این شگفتی . یابد دستاویزی احساس این از فرار برای تا کوشد باقی به که وقتی شود می تاریخ بابی نهضت مورد در چگونه نویسند .
3
در او سخنان همانجا از و است داده قرار هم با را نور و تاریکی خداوند چون که است این بوده پادشاهان همۀ سرآمد اسلام به عشق و خدمت و دینداری در و ایران تاریخ پادشاه دادگرترین شاه ناصرالدّین که آنجا می محض روشنائی و نور نتیجه در و است نت در باشد عدا همان شدّت به خدا یجه تدیّن، و لت و تاریکی نهضت پلیدترین بی و باب پلیدی و تاریکی این و گردد دشمن او با و گیرد قرار شاه ناصرالدّین مقابل در که آورد بوجود هم را ستم و دینی هستند او پیروان . 4 می مسخ نویسنده که بینیم متافیزیک ه و تاریخ مسخ برای ابزاری را دو ر وسیله به را و تملّق برای ای مدیحه گوئی می منحط شاه .کند تا هدایت کلام تندی که گفت باید هم شاید آ معلول حدّی که است ن رسد می بنظر همین در خودش توصیف بر بنا نویسنده این دسته کشتار زمان در کتاب سال در ایران در بابیان جمعی ١٨5٢ ق سوء بدنبال نسب بابی جوان سه صد شاه به ت مدیر است. بوده دارالفنون 5 است این عجیب نکتۀ اصرار و شاه بخواستۀ زمان این در که در ایران اصناف و طبقات همۀ علماء تاریک از واقعیّت این . کردند مشارکت بابیان کشتار دردناک و ترین ایرانیان همۀ گوئی که است ایران تاریخ رخدادهای ترین اجتماعی میثاق یک در جنایت کشتار یعنی آمیز بابیان کردند شرکت یکی گروهها این جملۀ از . بود دارالفنون مجموعۀ هم ایران در دانشگاه تاریخ و کردند اقدام بیگناه بابی یک یعنی خود سهمیّۀ قتل به آن افراد که لکّه را . کردند دار ترتیب بدین ر در خود بدست و ً مستقیما خود الصّفاء روضة نویسندۀ می اینجا از . است کرده شرکت بابی یک خون یختن درجۀ به توان بی بی و طرفی بی اعلان که است دلیل همین به و برد پی بابی نهضت و باب به نسبت نویسنده غرضی حال عین در او طرفی می بابیان و باب به نسبت دشنام سر تا سر باشد. 3. خیال نمونه شش التّواریخ ناسخ در پردازی با نکته اوّلین التّواریخ ناسخ بحثهای مطالعۀ می آشکار که ای بابی آئین مورد در سپهر یعنی کتاب نویسندۀ که است این گردد بی بسیار آن تاریخ و بی و سواد ب او امّا . است بوده اطّلاع دانا و توانا مورّخی را خود اید این مطلب این ّ حل راه و نماید قلمداد خیال که است پ ردازی تاریخ جانشین را کند نویسی به دست ندارد اطّلاعی چون موارد اکثر در یعنی . د می تخیّل امان شود می اشاره عمده مثال چند به . مغرضانه تخیّلی آنهم . کنم نمونۀ اوّل : آ ، زندگی تاریخ بارۀ در سپهر داستانسرائی خویش دعوی ابلاغ ، باب آئین غاز و ١٨ او اوّلیّۀ مؤمنان نفر می محاکمۀ از خود خیالی قصۀ ذکر ضمن در و ندارند اطّلاعی باب ّ سن یا و تولّد از الصّفاء روضة و التّواریخ ناسخ . باشد ولیعهد مجلس در باب ، زمان آن در را او باب زبان به التّواریخ ناسخ 35 ساله را او بحث همان در الصّفاء روضة و ٤٠ می قلمداد ساله . کند 6 د باب البتّه ولیعهد مجلس در محاکمۀ زمان ر ٢٩ بدین را باب زندگی التّواریخ ناسخ . است بوده ساله می توضیح ترتیب می بوشهر به شیراز از وی که دهد می اقامت آنجا در و رفته کربلا به آنگاه و رود سال دو از پس . نماید می وفات شیخیّه رهبر رشتی کاظم سیّد کربلا در اقامت در باب و کند بمدّت کوفه مسجد 4٠ می اعتکاف روز آنگاه و کند می ادّعا می جدید احکام و است موعود مهدی و قائم که کند می نسخ را اسلام احکام و آورد می عده و و نماید سال که دهد بعد می مکّه به آن از و رود جا می شورش یعنی خروج می مکّه به بعد سال چون و کند نمی زیادی طرفداران و رود شورش از یابد می صرفنظر بازمی ایران به و کند می فرستاده شیراز به و شده دستگیر آنجا و رفته بوشهر به اوّل و گردد .شود 7 نمی ذکر را حوادث آن سال هرگز رویدادها این بیان در الّتواریخ ناسخ اطّلاعی هیچگونه وی که است این هم آن علّت و کند هرچ و ندارد موارد این در نوشته با سپهر اگر . است اشتباه است نوشته ه می آشنائی ّ حدّاقل باب های داشت تا ح این اشتباه د کرد نمی نوشته در را خود زندگی تاریخ جزئیّات باب خود که چرا است. آورده قلم به هایش 8 در باب سال ١٨١٩ ( ١٢35 ه قمری جری می متولّد شیراز در ) تا و شود ١5 می بسر شیراز در سالگی بمدّت آنگاه برد 5 بوشهر در سال تجارت به می پرداز می کربلا به یکسال از کمتر بمدّت سپس و د در و رود ٢١ یعنی سالگی 4 به رشتی کاظم سیّد وفات از قبل سال باز شیراز می می ازدواج شیراز در و گردد فرز دارای و کند می احمد بنام ندی می فوت خردسالگی در که شود چند آنگاه و کند ّ سی وفات از پس ماه د سیّد وفات از پس که کاظم سیّد شاگردان با رشتی کاظم اول بمدّت 4٠ اعتکاف کوفه مسجد در روز و کرده بعد می شیراز به خویش موعود جستجوی در می ملاقات آیند شب در و کند ٢٣ می 1844 مطابق 1260 هجری در می ابلاغ را خود دعوی بشرویه حسین ّ ملا به شیراز کم تا کند کم ١8 می ایمان او به سیّد شاگردان از نفر باب آنگاه . آورند پیروان اوّلیّه خود دعوت ابلاغ برای را اش می عراق و ایران سر تا سر به مدی و مکّه عازم ماه چند از پس خود و فرستد نه می حوا در و شود فوریۀ لی ١٨45 مارچ اوائل در و آمده بوشهر به ١845 سال صفر یعنی ١٢6١ باز شیراز به می . گردد توجّه می او سخن خلاصۀ . کنیم
4
اقامت شیراز در که است سال
زمان این در باب و باب نه و هستند کاظم سیّد شاگردان کرد اعتکاف ه 4
کوف در که آنکس
است. بوده شیراز و کربلا در وی است بوشهر در باب
التّواریخ ناسخ بگفتۀ که
بیشتر زمانی هم
و کربلا در نه و داشته
ّ قص این مهمتر نادرستی امّا ه
از قبل و کربلا در باب التّواریخ ناسخ بگفتۀ که است مربوط مطلب این به التّواریخ ناسخ بافیهای
احکام و کند
می نسخ را اسلام احکام و کند
می مهدویّت و قائمیّت دعوی کاظم سیّد وفات از پس بلافاصله یعنی شیراز به آمدن
شوم یادآور است لازم اینجا در امّا گفت خواهم سخن ً بعدا امام باب را خود ظاهر در و ننمود مهدویّت و قائمیّت ادّعای
تازه احکام ین
ا از التّواریخ ناسخ
توصیف مورد در . آورد
می تازه
آشکار بطور
هرگز
اوّلیّۀ سال خویش
های ٣
نوشته در
باب
که
از هایش
نوشته همۀ در بلکه ننمود خ
نس را اسلام احکام هیچوجه به سال
این در وی مهمتر آن از . کرد ٣
می معرّفی غائب
پیامبری و قائمیّت ادّعای هم و اسلام نسخ هم . د
تأکید و ید کر
تائ را اسلام احکام و شریعت دلیه
صحیف کتاب جمله ۀ ع فرو ع
سپهر که بینیم را خود نادانی
می . گیرد
می صورت است زندانی آذربایجان کوههای در که زمانی در یعنی حیاتش آخر نیم و سال سه در وی
خیالبافی با مورد هر در نتیجه در و ندارد خبری وی ء شهای
آرا یا باب های
نوشته یا باب تاریخ
از هیچ
. پوشاند
می
آن بار چند و دارد ای
ویژه یّت
ّ اهم سپهر برای مطلب این . دهد
می نسبت باب به دروغ به سپهر که است سخنی
نمونۀ دوم :
ّ شک کوچکترین بدون کسروی جمله از گوناگون نویسندگان ً بعدا و الصّفاء روضة متأسّفانه و کند
تکرار خود تاریخ در را می می تکرار آنرا نقدی و . کنند 9 می اعتراض او بر جهت بدین و
می نادیده را عربی مرسوم قواعد گیرد
موارد برخی در باب های عمدا پاره ای
نوشته که آنجا از
. دهد
می نسبت او به را ای
گفته باب تمسخر برای و شمرده غنمیت را فرصت سپهر گردید
کنیم نگاه :
التّواریخ ناسخ سخن عین
بگذارید به
می تلفیق هم با چند کلماتی و
قواع از کلمات این چون و است من قرآن و شده فرود بمن خدای از این گفت د
می و کرد
نمودند
باز را غلط آن و شدند می
می بیرون محاجّه به مردم از بعضی داشت فراوان نحوی غلطات و بود بیرون عربیّت
رستگار من بشفاعت اینک بود محبوس و مأخوذ گناه بدان کنون تا بود گناهی ّ حق حضرت در را نحو گفت
می جواب در
. نباشد زیان بخوانی 10
مکسور را مفتوحی یا و مجرور را مرفوعی اگر پس ، شد
مقاله نیازمند مطلب این دقیق توضیح
گفتار عربی یا فارسی اصل بدون و مأخذ ذکر بدون سپهر که ای
گفته . است
ّ مستقل ای
به جواب در نه هیچیک
و اند شده بافته هم به
که است باب گوناگون گفتۀ دو از درهمی ترکیب واقع در آورد
می آنرا باب
باب های
نوشته در عربی قواعد رعایت عدم یا رعایت به نه و است آمده باب های
نوشته در عربی قواعد ای
پار رعایت عدم ه
گیرد کنون
می کناره عربی قواعد ای ا هم امّا . نوشت خواهیم ً بعدا ه
پاره از گاهی چرا که اعتراض این به خود های
نوشته در بار دهها باب . گردد
می مربوط
بار این در .
است نیامده
سخن چنین هیچیک و هرگز پاسخها این ان ی
و است داده پاسخ در
آگاهی بدون سپهر ه
ک است گوناگون مطلب دو است گفته باب که آنچه
نمائیم. بررسی را باب به منسوب گفتار این خود باید
می شده پرداخته خیالش در که معنائی . دهد
آنگاه و بافته بهم را آن به
دو آن ، هیچیک از
نوشته در باب گفتۀ اوّلین می ارائه عرفانی مفهومی
به و
نوین ی
شکل به بابی کودکان به
برای را عربی زبان قواعد آموزش
آن در که است ای باب
و انسان اختیار و ماهیّت به را اسم و خدا تجلّی به را فعل
حرف و اسم و فعل بندی ،
تقسیم در و کند
می یر آدمی اختیار و آزادی فلسفۀ بر تأکیدی عربی گرامر ساختار ترتیب بدین و کند
تعب دو آن پیوند و ربط به را حرف
می بحث آن ابتدای در امّا . است عربی زبان دستور آموزش به حکم سرتاسر نوشته این دیگر عبارت به . گردد مورد هستی و خدا حقیقت ابراز و یی که شود می چگونه . خداست آفریده نیز انسان و باشند می انسان آفریده زبانها همه باب نظر از . دهد می قرار بررسی زبان باب نظر از پس . نماید توصیف را راستین هستی و خدا حقیقت بتواند است مخلوق مخلوق که زبان های واژه و مقولات ش قواعد و و درک را هستی جهان در خدا " "جلوه که تواند می تنها بیان آدمی زبان که شود توهم چنین اگر ولی نماید غیر خدای برابر در گناه بزرگترین خود سخن و کلام صورت آن در دارد را حقیقت و حق ذات توصیف و شناخت توانایی با گفتار و زبان زمانیکه عکس بر . گردد می توصیف قابل اعتراف خودآگاهی این به آدمی و باشد همراه خود محدودیت به صفحه بر زبان و کلام حرکت آنصورت در گردد می شناسایی به موفق پدیدارها عرصه در تنها بشری های واژه که برسد و عربی زبان به منحصر و است صادق زبانی هر باره در فلسفی ژرف اصل این . شود می مقدس و مشروع امری کتاب و صرف جهان شالوده نیچه و کانت نظیر غرب مدرن فیلسوفان فلسفه در اقل لا که است حقیقتی هم این . باشد نمی آن نحو است. آنان بینی بشکلی باب عرفانی و ظریف شناسا برای آن محدودیت و زبان باره در را فلسفی و کلی مفهومی
5
وی . کند می استفاده خلقت افسانه های واژه از باب ، عرفانی مفهوم این بیان برای
را صرف و گیرد
می آدم معادل را نحو
نماید
می ممنوع
حقیقت و خدا راستین شناسایی یعنی بدء شجرۀ به نزدیکی از را دو هر
که کند خداوند
می بیان و حوّا معادل
چرا ب و کرده گناه صرف و نحو امّا . ندارد را خدا و هستی حقیقت توصیف و درک توانائی زبانی و کلام هیچ که این ه گنا ، اندیشه و زبان محدودیت از ناخودآگاهی این و نمایند می روی درخت نتی در و شود می حوا و آدم ه بعنوان خداوند جه رکیف می خارج احدیّت مرحلۀ از را دو آن می تنزّل پدیدارها و ّ حد دنیای به و نماید و دهد و آگاه خود گناه از زبان ، نتیحه در پدیدارها و مخلوق عرصه در حرکت به را خود و شود می پشیمان که است اکنون . کند می محدود پیامب بعنوان باب و الهی ر آن به و پذیرد می را زبان توبه خدا اجازه به می اجازه الوا صفحۀ بر پدیدارها دنیای این در که دهد پرداز حرکت به ح د . وسیله بعنوان را زبان پیامبران خ جلوۀ و تجلّی شناسائی برای ای دا دنیا این در — خدا حقیقت و ذات نه و — می قبول و کنند آنر نوشته در ا می بکار خویش های قبول را آن قواعد و زبان وی که است این اینجا در باب سخن دیگر عبارت به . برند می می بکار آنرا و کند و قلم به وصف غیرقابل حقیقت از نشانی و جلوه آنکه تا برد ز عین . آید بان ". است این باب گفته لمّا و خلق النّح مرکز الله قد ... و اوحینا تقر لا الیه زوجته الصّرف نقطة خلقنا قد ... الاذن غیر علی فقربها ... البدء الشّجرة ب قربهما بهما غفرت قد انا ها و الألواح ارض فی النّقطتان بکت قد الآن الی و ... الألواح هبط علی خروجهما الله امر فحینئذ الباب ذلک فی بالعجز اعترفا لمّا ربّهما الله باذن . 11 جلوه باب گفتۀ امّا نیست بحث این جای اینجا اگرچه نه و عربی نه . ندارد خاصی زبان هیچ خدا که اوست باور این از ای می خدا کلام ما که آنچه و نیست خدا زبان هیچیک فارسی نه و عبری آن امّا خداست راستین کلام از مخلوقی جلوۀ تنها نامیم چی و است وحدت صرف خدا راستین کلام پیامبران حقیقت و انسان خود حقیقت آنهم و هستی همۀ بر خدا تجلّی جز نیست زی د و باگاواگیتا یا اوستا یا انجیل یا تورات یا قرآن پس . است ی جلوه هم آسمانی کتابهای گر به خدا گرنه و هستند خدا کلام از ای حد نمی مقیّد و مشروط خود مخلوق مخلوق به یعنی بشر زبان کلا . شود پیامبران قلب بر خدا تجلّی صرف الهی راستین م می جلوه کتاب یک قالب در تجلّی آن او مکان و زمان و پیامبر آن زبان به بسته آنگاه و است به رسیدن برای پس . کند ال تجلّی صرف بعنوان را آن مشترک حقیقت و رفت فراتر آسمانی کتابهای میان ظاهری تفاوت از باید خدا کلام حقیقت هی ه مشاهد . است الهی کلام راستین تجربۀ آن و کرد گفته ا ناسخ در سپهر که ای بخش . ندارند بهم ربطی هیچ که باب گفتار دو از است درهمی ترکیب است بافته بهم لتّواریخ و نصب و رفع بودن یکی باره در سپهر گفته دوم بخش اما . کردیم بررسی را نحو و صرف قصور و گناه به مربوط جر آنرا که است باب از دیگر گفتاری به مربوط کاظم سیّد از سخنی توضیح در رشتی نوشته قرآن خواندن چگونگی بارۀ در کاظم سیّد برجستۀ شاگردان از یکی . است عربی زبان قواعد مورد در عرفانی بحثی باز هم دوم نوشتۀ این . است سید یعنی کربلایی جواد می باب از با در که خواهد می کاظم سیّد گفته این در . دهد توضیح کاظم سیّد از عجیبی گفتۀ رۀ زم که گوید ینا می که آید " العالمین ّ رب لله الحمد " می را توضیح باب . باشد غلط آنکه بدون کرد تلفّظ ّ رب راء و الحمد الف کسر با توان می ا را قرآن یعنی الهی کلام اگر که است این کاظم سیّد مراد که دهد در بنگریم الهی کلام حقیقت یعنی احدیّت دریای دیدگاه ز می محض وحدت پهنۀ وارد آنصورت می را خدا تجلّی وحدت ً صرفا قرآن آیات همۀ در و شویم همۀ آنجا در نتیجه در و یابیم سوره می حرف یک حروف همۀ و کلمه یک کلمات همۀ و سوره یک ها می میان از تضادّها و گردند آ در و رود معنای نجا می آشکار آسمانی کتابهای همۀ و قرآن راستین ال کشمکش عرضۀ از یعنی شود یکی را چیز همه و رویم می فراتر فاظ می و بینیم چیز همه را خدا اسم یابیم می ّ حق جلوۀ چیز همه در و کنیم می مشاهده و وحدت جز در هستی یابیم نمی اینجاست . هم مجرور و منصوب و مرفوع که ه می یکی می رخ صرف وحدت و شوند تفسیر اصول از یکی مطلب این واقع در . گشاید نوشته در تازه دریچۀ که است باب های و عالیترین درک برای باب باور به . گشود باز آسمانی کتابهای تفسیر برای را ای فص تغایر و کتابها میان تفاوت از باید آسمانی کتابهای در معنا لایۀ ظریفترین جمله و لها کلمه و ها حرف و ها ها و رفت فراتر در دی را چیز یک تنها و تنها آنها همۀ و قرآن صورت این در . است هستی حقیقت که خداست محض تجلّی صرف آن و د بنمایند دشمنی و خشونت و جدائی از سخن یا باشند یکدیگر با ّ تضاد در آنکه بجای اوستا و انجیل و تورات ، بر همگی عکس ابی می اصل یک نگر تقد اصل آن و شوند می خدا جلوۀ و مثال و صورت بعنوان بشر نوع همۀ و هستی همۀ زیبائی و س باش . د کتاب و خدا و دین که اینجاست او ندای ، دشمنی و تبعیض و نفرت و بیگانگی بجای د و مهرورزی و و ستی تقدس و یگانگی . کنند می بلند را همگان است: این باب گفتۀ عین الجلال و الأسماء خالق لله اسم العالمین ّ ثم اسم ّ الرّب ّ ثم اسم لله ّ ثم اسم الحمد ...بل الافتراق مقام لیس الأحدیّة لجّة فی ّ لأن و تری لا ان بشرط ولکن صفاته الاعراب ّ کل و اسمائه الجهات ّ کل ّ لأن الکسر و النّصب و بالرّفع المقام ذلک فی یصح
6
ما بمثل ء
تقر ان لک یصح لن ولکن ... الآخر کلمة نفس ّ الا الأوّل کلمة لا و الرّفع غیر النّصب
لا و النّصب غیر الکسر
القیناک. 12 می بخوبی خواننده
این عادّی خواندن به سخن این آنکه دوم
باب کلمات نه و است قرآن به مربوط سخن این ً اوّلا که بیند .
سید گفته
این بلکه نماید
می نهی را گونه این به
ب الا گفته ن خواند ظاهری قران
آخر در
باب عکس بر ندارد ربطی
کلمات
آخر و اوّل را خدا که قرآن آیۀ به و گیرد آن در که است " احدیّت "لجّۀ دیدگاه به ط
می آن وحدت و الهی کلام حقیقت از ای
و استعاره نشانه
بعنوان را
رشتی کاظم
مربو اینها همۀ
دیگر عبارت به
. گیرد
می یکی را آخر و اوّل و کند
می اشاره بیند
می
آنها در عربی قواعد مراعات عدم یا مراعات و باب های
نوشته به ربطی کوچکترین مطالب این و نیست افتراق
از سخن
مقام
ندارد. نمونۀ سوّم :
می مدینه و مکّه از بازگشت از پس شیراز دوران بارۀ در سپهر داستانسرائی باش از قبل که نویسد ا دعوت تبلیغ به شیراز در که را باب مریدان از تن چند تا داد دستور شیراز حاکم خان حسین شیراز به باب آمدن پرداخته و بیتوانی تا داد "حکم و گرفته را بودند نمودند" قطع ایشان پای از کرد توانستند مشی بدان که عصبی 13 در را باب آنگاه د و دستگیر بوشهر شب ر ١٩ . آوردند شیراز به رمضان ، سپهر گفته به می تظاهر باب فریب برای خان حسین او به که کند و است آورده ایمان نتیجه در به باب او می قول مسخّر را جهان "چون که دهد خوا تو با را روم سلطنت کردم و ". گذاشت هم آنگاه خان حسین را باب به می علماء مجلس آورد س گفته به . پهر بی بود مطمئن حاکم طرفداری از باب چون علماء به ترس فصیح من قرآن "اینک که کرد اعلان آن از تر د و است آن از نیکوتر و شما قرآن شماست. پیغمبر دین ناسخ من ین " 14 ناسخ می التّواریخ داشت حضور بود گرویده باب آئین به که دارابی یحیی سیّد مجلس این در که نویسد . آنچه می تاریخ بعنوان سپهر که اشتباه و خیالبافی چندین و واقعی حادثۀ چند از است مخلوطی نویسد مریدان آن ً اوّلا . کاری را باب ظهور و آمدند شیراز به باب ورود از پیش که باب کردند اعلان اگرچه و بودند اکبر علی ّ ملا و صادق ّ ملا و قدّوس شک و توهین فارس حاکم توسّط ً شدیدا عصب ولی یافتند نجه پای فعّالیّتهای از التّواریخ ناسخ خود و نشد قطع هیچیک رشادت می سخن جاها دیگر و مازندران در آینده سالهای در آنان آمیز گو در هم واقعه این تاریخ . ید الثانی جمادی ١26١ (جون 1845 ) در آنکه دوم . سال آن شعبان نه و است بوده مجلس س علماء با ملاقات ً مطلقا دارابی یحیی یّد نداشته حضور . است جمادی در یعنی بعد سال در بار اوّل برای دارابی یحیی سیّد واقع در الأوّل ١٢6٢ (آوریل - می ١٨46 می شیراز به ) آید می باب به زمان آن در و ایمانش شرح در دارابی یحیی سیّد خود را تاریخ این . گرود تف به شیراز به وی سفر و باب به ص یل است. کرده بیان 15 خود دعوت اوّلیّۀ سال سه در باب آنکه سوّم ظاهر به نس و بودن پیامبر ادّعای و است نکرده را قرآن خ داستانسرائی اگر و است دروغ ً مطلقا مورد این در التّواریخ ناسخ می سپهر که بود چنین علماء گوید ادّعای شنیدن با شیراز ای همۀ بگوش را مطلب این او می ایرانیان و ران و فتواها آن مورد در و رساندند مقالات می را او قتل بلافاصله و نوشتند بر اساس این می خواهان علماء جمع در باب توسّط قرآن نسخ ادّعای یعنی خود قبلی دروغ آنکه برای سپهر آنکه چهارم . شدند دیگ دروغ به کند توجیه را ر حکومت جهان تسخیر از پس که او به باب قول آنگاه و باب به ایمان به حاکم تظاهر یعنی ی می دست سپرد خواهد او به را روم محکمی سیلی باب گونۀ به حسینخان باب با برخورد اوّلین در که است این حقیقت . زند می بود مست که چرا زند فرافکنی است نوشته سپهر که آنچه و خشن و باور در خود های چون یعنی . است قائمیّت مورد شیعیان می مسخّر را جهان شمشیر با و است سلطنت خواهان که کسی بعنوان را قائم می تصوّر سازد نما این نتیجه در یند فرافکنی باب به را فکر می تأکید وی باب آثار سر تا سر در آنکه از غافل است کرده حکو و قائم حکومت ً اوّلا که نماید مت پیام خاک نه و دلهاست عرصۀ در حکومت بر آنکه دوم و سیاست و باب خود علاقه ً مطلقا و ندارد تخت و تاج به ای نامه در ً مکرّرا که همانطور می تأکید آقاسی میرزا و شاه محمّد به خطاب هایش می سیر عوالمی در وی کند و قدرت که کند پست او نظر در دنیا این مال خوارتری و ترین بویژه و باب دیگر عبارت به . است چیز ن بهاء او از پس آغاز همان از الله از دین جدائی ضرورت جهت در نوین تعبیر این در و کردند نوین تعبیر را غلبه و حکومت و نصرت و قائمیّت مفهوم را ایران و ساختند مردود بکلّی را مورد این در شیعه اندیشۀ بنابراین و نهادند گام حکومت ت به دعوت حقوق و تمدّن و جدّد . کردند بشر البته نداشت اهمّیّتی که حسینخان . چنین هم حقیقت در امّا افتاد اتفاق بزرگترین از یکی که پرقدرت رجال شاید و ایران که بود آماده و آورد ایمان باب به براستی اصفهان حاکم معتمدالدّوله خان منوچهر یعنی ایران قدرتمند دومین را خود قدرت ای باب که است جالب امّا . برد بکار او نصرت راه در اراده تنها و نپذیرفت را او خواستۀ ن از خان منوچهر که بود آن وی قراری و جسته بهره خود به شاه محمّد اعتماد این تحقّق از قبل امّا . نماید ملاقات شاه محمّد با باب که دهد خواسته منوچهر وی . د می
7
شاه با باب تا کرد کار همه
بود باب به خان منوچهر مجذوبیّت شاهد شدید نگرانی با که
هم آقاسی میرزا و
یافت وفات خان
نتیجه در و بدهد دست از را قدرتش آقاسی میرزا
شود باب مسحور خان منوچهر مانند نیز شاه محمد مبادا که و
نکند ملاقت
نمود. تبعید آذربایجان به را
باب
نمونۀ چهارم :
وی و شد تبعید ماکو به آقاسی میرزا
بدستور اصفهان دوران از
پس
باب
که داند
التواریخ ناسخ نویسنده ینم
در تنها اصفهان از پس باب که است این سپهر گمان
گردید. زندان و تبعید چهریق به آنگاه و بود آنجا در ماه
حدود ٩
ماکو ماهۀ
دوران آنکه حال . است خبر ٩
بی بکلّی باب آئین در دوران آن اهمّیّت
ماکو از ً اصولا و است برده بسر چهریق و
بلکه م
قائ تنها نه را خود آنجا در که سی
فار بیان بویژه بابی آئین محوری کتابهای که بود آنجا و است بابی تاریخ عطف نقطۀ
می نوشته دهد د.دگر
می دست به
احکام و شریعت و کرده نسخ را سلام نوین
ا احکام و دانسته نوین پیامبر
نویسی
ت واقع در که چون نیست آمیز مما تاریخ
مطلب این . است باب " "جنون بر ت تعجّب
هدا و سپهر تأکید ی
نمونۀ پنجم :
دو هر سکوت نیازمند ادّعائی چنین امّا . دهد سیاست و جامعه و تمدّن نیز و فلسفه و عرفان ،
جلوه دیوانه و ، نادان ، بیمایه دی
فر را باب که است آن خواستار هدایت و سپهر ک ّ خلا و باب نوین آراء بارۀ در تاب قیّت
آسمانی کتابهای تفسیر در او سخن
دعوی این به هم خودشان که دهند بعنوان را باب شد نقل ً قبلا که ای
می نشان خود
درونی تناقضهای با نویسندگان این هم مورد این در امّا . است بوده سخن
گفته همان در که کنم اشاره الصّفاء روضة نویسندۀ
گفتۀ به است لازم اوّل . ندارند باور می توصیف " مصروع کذّاب "باب می قلمداد صرع به مبتلا را این و است ننموده صرع بیماری
او آنکه یعنی کند
می استفاده مصروع واژۀ از باب جنون اثبات برای هدایت اینجا در . کند
به متّهم را باب هیچکس . باشد بخش
روشنی بسیار د
می هدایت گفتۀ این روانکاوی . نماید توان
که است ن
آ موضوع این سبب . گوید
می چنین که است الصفاء روضه نویسنده هدایت تنها
هم
جنون این را
دلیل
یک
مجنون را او نامیدند و
پیامبر دشمنان . کند می تقلید
اسلام پیامبر
دشمنان کار از
دارد
می او که داند
به مبتلا را او
. کردند که شد باعث وحی دریافت زمان در محمّد بدنی دگرگونیهای توصیف برخی
قلمداد وی بودن مصروع را وحی و دانستند صرع
" مجنون
" را محمّد اب
قرآن خود بقول . ، اعر
دیوانه را وی و خواندند
پنداشتند
صرع بیماری
همان
حجر (سوره 6-
یستهزؤن به کانوا الا رسول من یاتیهم ما لمجنون...و انک الذکر علیه نزل الذی ها .
ای یا قالوا و :
می خواندند
11 تو که براستی باشی می وحی مدعی که کسی ای که گفتند می محمد به تمسخر با اعراب که گوید می قران آیه این در ) که است نادانان سنت این که میکند بیان قران آنگاه و هستی مجنون . نمایند می مسخره را خدا رسول زمانی هر در و همواره آیه است همینگونه 38 شاعری خاطر برای را خود خدایان ما آیا گفتند می اعراب که کند می بیان که صافات سوره در کنیم؟ رها مجنون . مجنون لشاعر الهتنا لتارکوا ائنا یقولون و صرع بیماری از سخن هیچکس باب ّ حق در اگرچه است نکرده می وی که است آن گواه باب بارۀ در هدایت توسّط واژه این ذکر امّا داند اسلام دشمنان جای در پا ً عمدا او که همان و گذارده ی حرفها می تکرار را آنان . کند می ابتدا او . دارد دیگری روش سپهر می برهنه سر "با آفتاب مقابل در بوشهر زمان در باب که گوید ایستاد ب زبان و ه می خویش اوراد ا چندان . گشاد علیل دماغش که نهاد تن بر زحمت ین گشت." پریشیده مغزش و 16 امّا چون بعد اندکی می بیهوده سخنش داند بگونه است می دیگر ای می و نویسد یافت وفات کاظم سیّد که وقتی کربلا در اقامت زمان در که گوید مسجد به عبادت و ریاضت "برای باب و رفت در کوفه ٤٠ بگشت استقامت از مزاجش یکباره و کرد اقامت روز . اکنون " بخاطر باب جنون ٤٠ می قلمداد کوفه مسجد در او ریاضت و عبادت روز نادرست همگی هم سپهر سخنان این امّا . گردد بمدّت هرگز باب دیدیم چنانکه آنکه اوّل . است ٤٠ نه و نکرد اعتکاف کوفه مسجد در روز بلکه است دروغ مطلب این تنها ً اصلا او از و بوده شیراز در زمان آن در ٤ می بسر شیراز در هم قبل سال . است برده ٤٠ توسّط اعتکاف روز نخستین باب به مؤمنان از گروهی یعنی . است شده انجام کاظم سیّد شاگردان البته وصف در که حدیث دهها وجود از باید سپهر غ و عجیب فوائد اعتکاف ریب ٤٠ سنّی تفاسیر و احادیث در روزه نا باب بارۀ در آنگاه و باشد باخبر شده نوشته شیعیان و جنون و پلید را کاری چنین می انگیز . یابد می دیوانگی دلیل بوشهر گرمای در خواندن دعا که است جالب آسیبی او به آتش در ابراهیم افتادن قرآن بگفتۀ ولی شود نمی چ رساند می خود پیامبر حفظ به هم آتش وسط در خداوند که را پردازد مقام علو از که احادیثی از سپهر همینطور . کند می غفلت پردازند می دعا به طولانی مدتهای مکه آفتاب در که کسانی روحانی در بوشهر در باب که شایعه این ولی . می خویش اوراد به "زبان آفتاب مقابل طرف توسّط هم " گشاد توسّط هم و باب داران است، شده مبالغه ً شدیدا وی دشمنان یکی چیز مطلب این حقیقت امّا . او دیوانگی اثبات برای دیگری و مناجات هنگام در باب عرفان خلسۀ و جذب اثبات برای بدین است نگفته سخن کاری چنین از شیراز در باب اقامت متمادی سالهای در هیچکس همینکه . است دیگری که معناست
8
Made with FlippingBook